کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
fuse پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
fuse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیوز، فتیله مواد منفجره، سیم گذاشتن، فتیله دینامیت، ترکیب کردن یا شدن، گداختن، امیختن، فتیله گذاشتن در، فیوزدارکردن، ذوب شدن، مخلوط کردن
-
واژههای مشابه
-
fusees
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیوزها، امرود، برامدگی ساق پای اسب، تفنگ چخماقی
-
fused
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ذوب شده
-
fusee
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیوز، امرود، برامدگی ساق پای اسب، تفنگ چخماقی
-
fusing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همجوشی، ترکیب کردن یا شدن، گداختن، امیختن، فتیله گذاشتن در، فیوزدارکردن، ذوب شدن، مخلوط کردن
-
fuses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیوزها، فیوز، فتیله مواد منفجره، سیم گذاشتن، فتیله دینامیت، ترکیب کردن یا شدن، گداختن، امیختن، فتیله گذاشتن در، فیوزدارکردن، ذوب شدن، مخلوط کردن
-
electrical fuse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیوز الکتریکی
-
fusee drive
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درایو فریزر
-
time-fuse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیوز زمان
-
safety fuse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیوز ایمنی
-
plug fuse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیوز پلاگین
-
detonating fuse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیوز انفجار
-
blow a fuse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یک فیوز ضربه بزنید