کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
force-feed lubricating system پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
force-feed lubricating system
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیستم روانکاری نیروی تغذیه
-
واژههای مشابه
-
force feed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نیروی تغذیه
-
feedings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تغذیه، خورش
-
feeded
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تغذیه
-
feed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوراک، علوفه، خورد، خورش، غذا دادن، خوراندن، خوردن، چراندن، خوراک دادن، تغذیه کردن، جلو بردن، سیر کردن، پروردن، قورت دادن، طعمه کردن، خواربار تامین کردن
-
feeds
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تغذیه می کند، خوراک، علوفه، خورد، خورش، غذا دادن، خوراندن، خوردن، چراندن، خوراک دادن، تغذیه کردن، جلو بردن، سیر کردن، پروردن، قورت دادن، طعمه کردن، خواربار تامین کردن
-
feeding
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تغذیه، خورش
-
in force
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در نیروی
-
forces
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نیروها، زور، نیرو، تحمیل، قوا، شدت، جبر، نفوذ، شدت عمل، عده، بردار نیرو، بازو، نیرومندی، رستی، مجبور کردن، راندن، درهم شکستن، قفل را شکستن، بزور باز کردن، بی عصمت کردن، بیرون کردن، بازور جلو رفتن
-
force
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زور، نیرو، تحمیل، قوا، شدت، جبر، نفوذ، شدت عمل، عده، بردار نیرو، بازو، نیرومندی، رستی، مجبور کردن، راندن، درهم شکستن، قفل را شکستن، بزور باز کردن، بی عصمت کردن، بیرون کردن، بازور جلو رفتن
-
forceful
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نیرومند، قوی، موثر، موکد
-
forcing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجبار کردن، ضغطه
-
forcefulness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نیرومندی
-
demand feeding
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تغذیه تقاضا