کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقیم شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مريض مقيم
دیکشنری عربی به فارسی
بيماري که در بيمارستان ميخوابد , بيمار بستري
-
مقیم … شد
دیکشنری فارسی به عربی
أَثْوَي بـِ (في)
-
مقیم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حامية , مقعد
-
ایرانیان مقیم اروپا
دیکشنری فارسی به عربی
الجاليت الإيرانية في اروبا
-
مجرمین مقیم کشور بیگانه را به کشور اصلیشان تسلیم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
سلم
-
جستوجو در متن
-
reside
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اقامت داشتن، ساکن شدن، سکونت کردن، مستقر بودن، مسکن داشتن، مقیم شدن، ساکن بودن
-
resided
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکن، ساکن شدن، سکونت کردن، مستقر بودن، اقامت داشتن، مسکن داشتن، مقیم شدن، ساکن بودن
-
resides
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکن است، ساکن شدن، سکونت کردن، مستقر بودن، اقامت داشتن، مسکن داشتن، مقیم شدن، ساکن بودن
-
settles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حل و فصل می شود، واریز، ته نشین شدن، ماندن، مستقر شدن، تصفیه کردن، مقیم شدن، مسکن دادن، فیصل دادن، تسویه کردن، مسکن گزیدن، نشست کردن، تصفیه حساب کردن، فرو نشستن، معین کردن، مستقر ساختن، واریز کردن، ساکن کردن، مقیم کردن، جا دادن
-
settle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حل کن، واریز، ته نشین شدن، ماندن، مستقر شدن، تصفیه کردن، مقیم شدن، مسکن دادن، فیصل دادن، تسویه کردن، مسکن گزیدن، نشست کردن، تصفیه حساب کردن، فرو نشستن، معین کردن، مستقر ساختن، واریز کردن، ساکن کردن، مقیم کردن، جا دادن
-
intern
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کارآموز، انترن، کار ورز، پزشک مقیم بیمارستان، داخل شدن در، وارد کردن، توقیف کردن
-
interns
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کارآموزان، انترن، کار ورز، پزشک مقیم بیمارستان، داخل شدن در، وارد کردن، توقیف کردن
-
مقعد
دیکشنری عربی به فارسی
نيمکت , کرسي قضاوت , جاي ويژه , روي نيمکت يامسند قضاوت نشستن يا نشاندن , نيمکت گذاشتن (در) , بر کرسي نشستن , نشيمن گاه پرنده , چوب زير پايي , تير , ميل , جايگاه بلند , جاي امن , نشستن , قرار گرفتن , فرود امدن , درجاي بلند قرار دادن , جا , صندلي , نشي...