کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تاثیر کردن در پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تاثیر کردن در
دیکشنری فارسی به عربی
استيراد
-
واژههای مشابه
-
درجه تاثیر
دیکشنری فارسی به عربی
کفاءة
-
تحت تاثیر قرار دادن
دیکشنری فارسی به عربی
ختم
-
تحت تاثیر واقع شده
دیکشنری فارسی به عربی
متاثر
-
تحت تاثیر برق قرار دادن
دیکشنری فارسی به عربی
کهرب
-
جستوجو در متن
-
aerate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عرق کردن، هوا دادن، در تحت تاثیر هوا دراوردن
-
imported
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وارد شده، وارد کردن، گذاردن، به کشور اوردن، اظهار کردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، با پیروزی بدست امدن، تسخیر کردن، اهمیت داشتن
-
importing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واردات، وارد کردن، گذاردن، به کشور اوردن، اظهار کردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، با پیروزی بدست امدن، تسخیر کردن، اهمیت داشتن
-
کهرب
دیکشنری عربی به فارسی
تحت تاثير برق قرار دادن , برق زده کردن , الکتريکي کردن , به هيجان اوردن , بابرق کشتن , مردن در اثر برق
-
imports
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واردات، کالای رسیده، کالای وارده، وارد کردن، گذاردن، به کشور اوردن، اظهار کردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، با پیروزی بدست امدن، تسخیر کردن، اهمیت داشتن
-
استيراد
دیکشنری عربی به فارسی
وارد کردن , به کشور اوردن , اظهار کردن , دخل داشتن به , تاثير کردن در , با پيروزي بدست امدن , تسخير کردن , اهميت داشتن , کالا ي رسيده , کالا ي وارده , واردات
-
import
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وارد كردن، واردات، کالای رسیده، کالای وارده، وارد کردن، گذاردن، به کشور اوردن، اظهار کردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، با پیروزی بدست امدن، تسخیر کردن، اهمیت داشتن
-
تدفق
دیکشنری عربی به فارسی
ريزش , جريان , انبوهي , اروغ زدن , مانند اروغ بيرون اوردن , بازور خارج شدن (مثل گلوله از تفنگ) , باخشونت ادا کردن (مثل فحش و غيره) , بشدت بيرون انداختن , اروغ , رواني , مد (برابر جزر) , سلا ست , جاري بودن , روان شدن , سليس بودن , بده , شريدن , تراز ,...