کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
her پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
عسق
لغتنامه دهخدا
عسق . [ ع َ س َ ] (ع اِمص ) درپیچیدگی . (منتهی الارب ). اِلتواء. (اقرب الموارد). || دشوارخوئی و تنگ خوئی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تنگ حوصلگی . (ناظم الاطباء). || (اِ) تاریکی اول شب . (منتهی الارب ). ظلمت و تاریکی ، به معنی غسق . (از اقرب ا...
-
عسق
لغتنامه دهخدا
عسق . [ ع َ س َ ] (ع مص ) آزمند گردیدن . (از منتهی الارب ). حریص گشتن . (از اقرب الموارد). || چسفیدن به کسی و لازم گردیدن . (از منتهی الارب ). ملازم گشتن و چسبیدن به کسی . (از اقرب الموارد). دردوسیدن و ملازم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر ز...
-
عسق
لغتنامه دهخدا
عسق . [ ع َس ِ ] (ع ص ) رجل عسق ؛ مرد دشوارخوی . (منتهی الارب ).
-
عسق
لغتنامه دهخدا
عسق . [ ع ُ س ُ ] (ع ص ،اِ) سخت گیرندگان بر غریم . (منتهی الارب ). سخت گیرندگان بر غریمان و مدیونان خویش در تقاضای دین . (از اقرب الموارد). || گشنی دهندگان خرمابن و شتر وجز آن . (منتهی الارب ). لقاح ها. (از اقرب الموارد).
-
عسق
لغتنامه دهخدا
عسق .[ ] (اِخ ) (به معنی دشمنی ) چاهی است در وادی جرار که شبانان اسحاق حفر نمودند. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
عثق
لغتنامه دهخدا
عثق . [ ع َ ث َ ] (ع اِ) درختی است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یکی آن عَثقَه . (منتهی الارب ). || شارع عام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جاده . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
تلعة
لغتنامه دهخدا
تلعة. [ ت َ ع َ ] (ع اِ) پاره ٔ بلند از زمین و پشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): کدخان مرتجل باعلی تلعة. (اقرب الموارد). || نشیب . از لغات اضداد است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): و انی ...
-
ابوالعیناء
لغتنامه دهخدا
ابوالعیناء. [ اَ بُل ْ ع َ ] (اِخ ) محمدبن قاسم بن خلادبن یاسربن سلیمان ضریر. مکنی به ابی عبداﷲ اهوازی بصری هاشمی بالولاء مولی ابی جعفر المنصور. مولد او باهواز به سال 191 هَ . ق . و منشاء وی بصره است ، و گفته اند که اصل او از یمامه است . شاعر و ادیب ...
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن نصربن جهشیاربن ابی شجاع بن حسین بن فرخان انصاری فالی ابزری وزیر اتابک سعدبن زنگی (594 - 623 هَ .ق .). مُکنّی به ابی نصر و ملقب به عمیدالدین ، صاحب قصیده ٔ معروف اشکنوانیّه . وی از فضلاء عصر خود بود.و با امام فخر رازی معاصر...