عسق . [ ع َ س َ ] (ع مص ) آزمند گردیدن . (از منتهی الارب ). حریص گشتن . (از اقرب الموارد). || چسفیدن به کسی و لازم گردیدن . (از منتهی الارب ). ملازم گشتن و چسبیدن به کسی . (از اقرب الموارد). دردوسیدن و ملازم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). || ستیهیدن در طلب چیزی . (از منتهی الارب ). اصرار و الحاح کردن در آنچه میخواهد. (از اقرب الموارد). || نزدیک گشن آمدن . (از منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.