کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکنواختی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
یک نواختی
لغتنامه دهخدا
یک نواختی . [ ی َ / ی ِ ن َ ] (حامص مرکب ) یک دستی . همواری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به همواری و یک دستی شود.
-
جستوجو در متن
-
ملقمه
لغتنامه دهخدا
ملقمه . [ م َق َ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) آلیاژ جیوه با فلزات است . (فرهنگ اصطلاحات علمی ). مأخوذ از عربی «ملغمه »، ترکیبی از جیوه با فلزی دیگر .(از لاروس ). ملغمه . و رجوع به ملغمه و ذیل آن شود.- ملقمه کردن ؛ روشی است برای استخراج طلا و نقره از کان...
-
میاندار
لغتنامه دهخدا
میاندار. (نف مرکب ، اِ مرکب ) واسطه و مصلح و دلال . (ناظم الاطباء). دلال و واسطه میان دو کس . (آنندراج ). || (اصطلاح زورخانه ) استاد زورخانه . (ناظم الاطباء). استاد که دیگر ورزشکاران با اشارات او و همراه او حرکات ورزشی آغاز و بدان عمل کنند. پهلوان مب...
-
درویش
لغتنامه دهخدا
درویش . [ دَرْ ] (اِخ ) (غلامحسین ...) معروف به درویش خان (1251 - 1305 هَ . ق .). آهنگساز ایرانی و استاد بزرگ تار متولد تهران ، پدرش بشیر طالقانی کارمند اداره ٔ پست و با موسیقی آشنا بود و پسر را در حدود 10 یا 11 سالگی به دسته ٔ موزیک دارالفنون سپرد، ...
-
جزیرةالعرب
لغتنامه دهخدا
جزیرةالعرب . [ ج َ رَ تُل ْ ع َ رَ ] (اِخ ) جایگاههای عربها. آنرا جزیره بدان جهت نام کردند که خلیج فارس و دریای سودان ازدو سوی آنرا احاطه کرده اند و دجله و فرات بجانب شمال آن قرار دارد و آن سرزمین اعراب و منشاء آنهاست . (از تاج العروس ). یاقوت حموی آ...
-
زهره
لغتنامه دهخدا
زهره . [ زُ رَ / رِ ] (اِخ ) ستاره ای است معروف که آن را ناهید خوانند.(برهان ). در عربی نام ناهید است . (انجمن آرا) (آنندراج ). سیاره ای است که مطربه ٔ فلک است . فارسیان به سکون ها استعمال کرده اند... (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی ستاره ٔ معروف اگرچه در ...
-
چین
لغتنامه دهخدا
چین . (اِ) شکن و بهم کشیدگی و ترنجیدگی در پوست روی یا پارچه یا چرم و امثال آنها. آژنگ . (از فرهنگ اسدی نخجوانی ). شکنج . (برهان ) (آنندراج ). یرا. (ملحقات برهان ). انجوغ که بر اندام از لاغری و پیری پیدا آید. (اوبهی ). گره چنانکه در موی یا ابروی . پیچ...