کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکباره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
یک باره
لغتنامه دهخدا
یک باره . [ ی َ / ی ِ رَ / رِ ] (ق مرکب ) منسوب به یک بار. (ناظم الاطباء). یک دفعه . (یادداشت مؤلف ). یک بار : به جولان و خرامیدن درآمد باد نوروزی تو نیز ای سرو روحانی بکن یک باره جولانی . سعدی .- کار یک باره ؛ کاری که یک بار بیشتر نکنند. (ناظم الا...
-
جستوجو در متن
-
جای خالی کردن
لغتنامه دهخدا
جای خالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون رفتن از جای . فرار کردن : وگر جای خالی کنیم از نبردز گیتی برآرند یکباره گرد.نظامی .
-
صاحب حالت
لغتنامه دهخدا
صاحب حالت . [ ح ِ ل َ ] (ص مرکب ) دارای جذبه و شور. آنکه حرارتی و عشقی دارد : که صاحب حالتان یکباره مردندز بی سوزی همه چون یخ فسردند.نظامی .
-
بی سوزی
لغتنامه دهخدا
بی سوزی . (حامص مرکب ) حالت بی سوز. بی حرارتی . نداشتن سوز و گداز و هیجان : که صاحب حالتان یکباره مردندز بی سوزی همه چون یخ فسردند.نظامی .
-
کلاً
لغتنامه دهخدا
کلاً. [ ک ُل ْ لَن ْ ] (ع ق ) در فارسی قید بکار رود. همگی . همه . طراً. تماماً. بتمامی . یکسره . یکباره . بالمرة. بالتمام . مقابل بعضاً. قاطبة. جمیعاً.کافةً. چنانکه : «کلاً ام بعضاً» (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تخویس
لغتنامه دهخدا
تخویس . [ ت َخ ْ ] (ع مص ) فرستادن شتران را یکان یکان بسوی آب و یکباره رها نکردن تا ازدحام نشود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || کاستن چیزی . (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به تخویش شود.
-
دوتاهی
لغتنامه دهخدا
دوتاهی . [ دُ ] (ص نسبی ) دوتا. خمیده . چنبری . دوتو. دوتایی . گوژ. کج . دوتاه .- دوتاهی کردن قد ؛ خم دادن آن . خم کردن قد احترام بزرگی را : دانش نبود آنکه پیش شاهان یکباره قدت را کنی دوتاهی .ناصرخسرو.
-
دفقة
لغتنامه دهخدا
دفقة. [ دُ ق َ ] (ع اِ) یکباره : جاء القوم دفقةً واحدة؛ بیکباره آمدند. (از اقرب الموارد)(از منتهی الارب ). || هر آنچه ریخته شود. (ناظم الاطباء). ج ، دُفَق ، دُفَقات . (ناظم الاطباء).
-
کاسه خشک
لغتنامه دهخدا
کاسه خشک . [ س َ / س ِ خ ُ ](ص مرکب ) کاسه خشک بودن یا شدن چشم ؛ تمامی طبقات چشم یکباره از میان بشدن .- چشمی کاسه خشک ؛ یعنی که تمام آن ازسپیدی بشده باشد.
-
فضخ
لغتنامه دهخدا
فضخ . [ ف َ ] (ع مص ) شکستن چیزی را. و لایکون الا فی شی ٔ اجوف . || سر شکستن کسی را. || کور کردن چشم کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || یکباره ریختن آب را. (منتهی الارب ).
-
تکیه داشتن
لغتنامه دهخدا
تکیه داشتن . [ ت َ ی َ / ی ِ ت َ] (مص مرکب ) اتکاء داشتن . اعتماد کردن : طاعت دارید رسولانش راتکیه مدارید چنین بر قضاش . ناصرخسرو.که خلقی بر او تکیه دارند و پشت روا نیست خلقی به یکباره کشت .سعدی .
-
لاجرعه
لغتنامه دهخدا
لاجرعه . [ ج ُ ع َ ] (ع ق مرکب ) بدون آشام .- لاجرعه نوشیدن یا لاجرعه آشامیدن و یا لاجرعه بسر کشیدن ؛ آشامیدن مایع ظرفی تاقطره ٔ آخر به یکدم . به یکباره نوشیدن هر چیز که در ظرف باشد. تمام نوشیدن مظروفی را. همه ٔ مظروف را یکباره نوشیدن . یکبارگی همه ...
-
کامگاری کردن
لغتنامه دهخدا
کامگاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سروری کردن . مسلط شدن : خورشها فرستید و یاری کنیدنه بر ما همی کامگاری کنید. فردوسی .که پیش من آیند و خواری کنندبه من بر مگر، کامگاری کنند. فردوسی .اگر بخت یکباره یاری کندبرین طبع من کامگاری کند. فردوسی .به گردنکشا...
-
سترگی
لغتنامه دهخدا
سترگی . [ س ُ / س َ / س ِ ت ُ ] (حامص ) وقاحت . بی شرمی . (زمخشری ). لجوجی . تندی . ستیزه کاری : بی اندازه زیشان گرفتار شدسترگی و نابخردی خوار شد. فردوسی .بر او بخت یکباره با مهر و خشم خرد را سترگی فرو بست چشم . فردوسی . || بزرگی . عظمت : ز مردان بیش...