کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یوبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یوبه
لغتنامه دهخدا
یوبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) آرزو و خواهش و اشتیاق . (از برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ اوبهی ). آرزومندی . (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ) (فرهنگ اوبهی ). به معنی آرزو و طمع و اشتیاق غلط و تصحیف است از بویه و پویه . (یادداشت مؤلف ). در فرهنگها و برهان به...
-
جستوجو در متن
-
یویه
لغتنامه دهخدا
یویه . [ یو ی َ/ ی ِ ] (اِ) مصحف یوبه . رجوع به پویه و یوبه شود.
-
یوبان
لغتنامه دهخدا
یوبان . (ص ) امیدوار. یوبه . بویه . رجوع به بویه شود.
-
یوبیدن
لغتنامه دهخدا
یوبیدن . [ دَ ] (مص ) آرزو داشتن و خواستن و میل کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به بویه و یوبه شود.
-
یهره
لغتنامه دهخدا
یهره . [ ی ُ رَ / رِ ] (ص ) آرزومند. (ناظم الاطباء). به معنی یویه [ پویه ] است .(از شعوری ج 2 ورق 450). رجوع به پویه و یوبه شود.
-
یوبره
لغتنامه دهخدا
یوبره . [ ب َ رَ / رِ ] (ص ) آرزومند و حریص و طمعکار و راغب . (ناظم الاطباء). || (اِ) آرزومندی که یوبه و بویه نیز گویند. (از شعوری ج 2 ورق 450).
-
علی جشوبی
لغتنامه دهخدا
علی جشوبی . [ ع َ ی ِ ج َ ] (اِخ ) ابن احمد جشوبی ، مکنّی به ابوالحسن . وی از حکمای متقدم بود و تصانیف بسیار داشت که از آن جمله است : یوبه نامه . (از تتمه ٔ صوان الحکمه ٔ ظهیرالدین بیهقی چ لاهور ص 102). در معیارالاشعار منسوب به خواجه نصیرالدین (ص 6) ...
-
بویه
لغتنامه دهخدا
بویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) آرزومندی . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). یوبه : ز سهم وی و بویه ٔ پور خویش خرد در سرم جای بگرفت بیش . فردوسی .مرا بویه ٔ پور گم بود خاست به دلسوزگی جان همی رفت خواست . فردوسی .ترا بویه ٔ دخت مهراب خاست دلت ...
-
پویه
لغتنامه دهخدا
پویه . [ ی َ /ی ِ ] (اِمص ) اسم از پوییدن . رفتاری متوسط نه آهسته و نه تند. (برهان ). رفتن نه بشتاب و نه نرم . رواغ . (منتهی الارب ). تاخت . بپویه رفتن . پوییدن : زواره چو بشنید آن پند اوی بپویه فکند اسپ و بنهاد روی . فردوسی .یکی شارسان دید و جای بزر...