کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یمنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یمنه
لغتنامه دهخدا
یمنه . [ ی ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) خجسته که نام گُلی است . (یادداشت مؤلف ) (از مهذب الاسماء).
-
واژههای مشابه
-
یمنة
لغتنامه دهخدا
یمنة. [ ی َ ن َ ] (ع اِ) سوی راست . خلاف یسرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گویند: اخذ یمنة؛ أی ناحیة الیمین . و قعد یمنة؛ به سوی راست نشست . (ناظم الاطباء). سوی راست . (دهار).
-
یمنة
لغتنامه دهخدا
یمنة. [ ی ُ ن َ ] (ع اِ) نوعی از چادرهای یمن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، یُمَن . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) خجستگی . (دهار).
-
جستوجو در متن
-
یمن
لغتنامه دهخدا
یمن . [ ی ُ م َ ](ع اِ) ج ِ یمنة. (ناظم الاطباء). رجوع به یمنة شود.
-
شأمة
لغتنامه دهخدا
شأمة. [ ش َءْ م َ ] (ع اِ) سوی دست چپ . یقال فلان قعد شأمة و نظرت یمنة و شأمة؛ فلان بطرف چپ نشست ، نگریستم چپ و راست را.ضد یمنه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || نکبت و بدبختی . || شرم و حیا. || فضیحت . (ناظم الاطباء).
-
یسرة
لغتنامه دهخدا
یسرة. [ ی َ رَ ] (ع اِ) سوی دست چپ . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (دهار). سوی چپ ، خلاف یَمْنَة. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یسر و یسار شود.
-
اثلة
لغتنامه دهخدا
اثلة. [ اَ ل َ ] (اِخ ) موضعی است قرب مدینه در شعر قیس بن الخطیم :واﷲ ذی المسجد الحرام و ماجُلِّل َ من یمنة لها خُنُف اِنّی لاهواک غیر ذی کذب قد شَف ّ منّی الاحشاءُ و الشَّغف بل لیت أهلی و اهل أثْلةَ فی دار قریب بحیث نختلف .در تفسیر آن چنین گفته ان...
-
اسفیدروی
لغتنامه دهخدا
اسفیدروی . [ اِ ] (اِ مرکب ) اسفیذروی . فلزی است : و هر بامداد که شیر خواهند دوشید قدحی چینی پاکیزه یا آبگینه یا اسفیدروی بگیرند و بچند آب بمالند و بشویند پاک . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بیرونی در الجماهر ص 264 آرد: فی ذکرالاسفیذروی ، و هو اسم فارسی ، م...
-
ناشط
لغتنامه دهخدا
ناشط. [ ش ِ ] (ع ص ) اسم فاعل است از نشط.رجوع به نشط شود. || گاو نر وحشی که از زمینی به زمینی شود. (از اقرب الموارد). گاو نر دشتی که از جائی به جائی رود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (المنجد). || رونده از شهری به شهر دیگر. (فرهنگ نظام ). |...
-
خجستگی
لغتنامه دهخدا
خجستگی . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ] (حامص ) میمنت . سعادت . نیک بختی . مبارکی . (از ناظم الاطباء). فرخی و فرخندگی .مبارکی . یمن : کس فرستاد که کودک را باز من آر حلیمه را سخت آمد از خجستگی و برکات پیغامبر علیه السلام که بخانه ٔ او پدید آمده بود گفت برکات و...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن محمدبن عمار ثقفی کاتب . مکنی به ابوالعباس و معروف بحمارالعزیر. خطیب گوید: در مقاتل الطالبیین و هم کتب دیگر، نام مصنفات او آمده است . وی شیعی مذهب بود، و به سال 314 هَ . ق . وفات یافت . او از عثمان بن ابی شیبه و سل...
-
صالح پیغمبر
لغتنامه دهخدا
صالح پیغمبر. [ل ِ ح ِ پ َ / پ ِ غ َ ب َ ] (اِخ ) وی پیغمبر ثمود است . صاحب تاریخ گزیده نسب او را چنین نویسد: صالح بن آسف بن عبیدبن ناحج بن خادربن ثمودبن حاثربن ادهم بن سام بن نوح . در ترجمه ٔ تاریخ طبری گوید صالح از فرزندان سام بن نوح است و این گروه ...
-
ظهیرالدین
لغتنامه دهخدا
ظهیرالدین . [ ظَ رُدْ دی ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن الامام ابوالقاسم زیدبن محمدبن الحسین البیهقی . او یکی از علمای مشهور قرن ششم هجری است ، و در حدود سنه ٔ 490 هَ . ق . متولد شده و در سنه ٔ 565 هَ . ق . وفات یافته است و معاصر محمدبن عبدالکریم شهرستانی ...