ناشط. [ ش ِ ] (ع ص ) اسم فاعل است از نشط.رجوع به نشط شود. || گاو نر وحشی که از زمینی به زمینی شود. (از اقرب الموارد). گاو نر دشتی که از جائی به جائی رود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (المنجد). || رونده از شهری به شهر دیگر. (فرهنگ نظام ). || مسأله ٔ فرعی که منشعب شود از مسأله ٔ اصلی . النواشط من المسائل المنشعبة من المسألة العظمی ، واحدتها ناشط. (اقرب الموارد) (المنجد). || کسی که گره بندد . || طعنه زننده . || گزنده . (فرهنگ نظام ) . ج ، نواشط. || شادمان . خورسند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بانشاط. (فرهنگ نظام ) (المنجد). || جلد. چابک . چست : نشط فی عمله ؛ خف و اسرع فهو ناشط و نشیط. (اقرب الموارد). || طریق ناشط؛ راه که از چپ و راست راه بزرگ برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یخرج من الطریق الاعظم یمنةً و یسرةً. (اقرب الموارد). راهی که از چپ و راست شاهراه برآید. (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.