کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاقوت سرخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یاقوت ترکان
لغتنامه دهخدا
یاقوت ترکان . [ ت َ ] (اِخ ) نام دختر براق حاجب از امرای گورخان قراختای که در کرمان سلطنت میکرد و به سال 634 هَ . ق . درگذشت . یاقوت ترکان منکوحه ٔ اتابک قطب الدین محمودشاه یزدی بود. (از تاریخ گزیده ص 529). ترکان خاتون زوجه ٔ اتابک سعدبن ابوبکربن سعد...
-
یاقوت حموی
لغتنامه دهخدا
یاقوت حموی . [ ت ِ ح َ م َ ] (اِخ ) رومی الجنس حموی المولد بغدادی الدار ملقب به شهاب الدین ، ولادت او به بلاد روم بود و در خردی از مولد خود به اسارت رفت و در بغداد مرد. تاجرپیشه ای موسوم به عسکربن ابی نصر حموی او را بخرید ووی را به مکتب فرستاد تا پس ...
-
یاقوت رومی
لغتنامه دهخدا
یاقوت رومی . [ ت ِ ] (اِخ ) رجوع به یاقوت حموی شود.
-
یاقوت مستعصمی
لغتنامه دهخدا
یاقوت مستعصمی . [ ت ِ م ُ ت َ ص َ ] (اِخ ) جمال الدین ابوالدر یاقوت مستعصمی بغدادی خطاط شهیر درگذشته به سال 698 هَ . ق . وی به خط بدیع خود مخصوصاً بسبب نسخ قرآنی که آنها را به دست خود نوشته شهرت یافته است . یکی از نسخ مزبور در کتابخانه ٔ مصری مضبوط ا...
-
یاقوت بار
لغتنامه دهخدا
یاقوت بار. (نف مرکب ) که یاقوت از آن می بارد : بیا ساقی آن آب یاقوت واردرافکن بدان جام یاقوت بار . نظامی . || اشک خونین بارنده . اشکبار : یاقوت بار کردی عشاق لاله رخ رااز نوک کلک نرگس بر لوح کهربائی . سنائی .دلم نماند ز بس چون حبیب هر ساعت که در دو د...
-
یاقوت پاش
لغتنامه دهخدا
یاقوت پاش . (نف مرکب ) پاشنده ٔ یاقوت : بگرد جهان این خبر گشت فاش که شد کان یاقوت یاقوت پاش .نظامی .
-
یاقوت پر
لغتنامه دهخدا
یاقوت پر. [ پ َ ] (ص مرکب ) دارای پر یاقوتین .- مرغ یاقوت پر ؛ کنایه از آتش است .
-
یاقوت پوش
لغتنامه دهخدا
یاقوت پوش . (نف مرکب ) آنکه یاقوت یا عقیق پوشیده باشد. (ناظم الاطباء). || (ن مف مرکب ) پوشیده از یاقوت . || غرق در بوسه . (به مناسبت شباهت لب به یاقوت ) : چه نوشابه آن آفرین کرد گوش زمین را ز لب کرد یاقوت پوش .نظامی .
-
یاقوت ریز
لغتنامه دهخدا
یاقوت ریز. (نف مرکب ) افشاننده و گستراننده ٔ یاقوت . (ناظم الاطباء). که یاقوت ریزد. || (حامص مرکب ) در بیت زیر ظاهراً کنایه از پرتوافکنی و نورپاشی است : دگر روز کاین ساقی صبح خیزز می کرد بر خاک یاقوت ریز.نظامی .
-
یاقوت زای
لغتنامه دهخدا
یاقوت زای . (نف مرکب ) زاینده ٔ یاقوت . آن که یاقوت زاید : مرکبی دریاکش و طیاره و آتش فشان دایه ای دُرپرور و دوشیزه ای یاقوت زای .منوچهری .
-
یاقوت ساز
لغتنامه دهخدا
یاقوت ساز. (نف مرکب ) آن که با یاقوت اشیاء زینتی سازد. || (ن مف مرکب ) اشیاء ساخته شده از یاقوت : شمعهای بساط بزم افروزهمه یاقوت ساز و عنبرسوز.نظامی .
-
یاقوت سنج
لغتنامه دهخدا
یاقوت سنج . [ س َ ] (نف مرکب ) اندازه گیرنده و سنجنده ٔ یاقوت : همان گوهری جام یاقوت سنج کلیدی است بر قفل بسیار گنج .نظامی .
-
یاقوت فروغ
لغتنامه دهخدا
یاقوت فروغ . [ ف ُ ] (ص مرکب ) چیزی که فروغ یاقوت داشته باشد. (آنندراج ). چیزی که آب و رنگ آن مانند یاقوت باشد. (ناظم الاطباء) : در هوای لب یاقوت فروغ تو عقیق اشک گرمی است که از چشم سهیل افتاده ست .صائب (از آنندراج ).
-
یاقوت کار
لغتنامه دهخدا
یاقوت کار. (ص مرکب ) که یاقوت به کار برد. || چیزی که در آن یاقوت به کار برده باشند : همه زین زرین یاقوت کارکفل پوشهای جواهرنگار.نظامی .
-
یاقوت کردار
لغتنامه دهخدا
یاقوت کردار. [ ک ِ ] (ص مرکب ) با کردار و عملی مانند یاقوت . دارای عمل و خاصیت یاقوت : دفع وبا را جام شه یاقوت کردار آمده .خاقانی .