کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گیرش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گیرش
لغتنامه دهخدا
گیرش . [ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از گرفتن . گیرندگی . || تسخیر و گرفتگی و قبض . || زدن با نیزه و طعنه . || سرزنش و ملامت . || جرم و گناه . || عیب و تقصیر. (ناظم الاطباء). اما این معانی در جای دیگر دیده نشد.
-
واژههای مشابه
-
گیرش گاه
لغتنامه دهخدا
گیرش گاه . [ رِ ] (اِ مرکب ) گرفتن جای . مکان گرفتن . || آنجا که گیرد. جایی که عمل اخذ و گرفتن کند چون هریک از دو دهانه ٔ انبر و یا گاز انبر از سوی درون . جانب درونی دهانه ٔ انبر یا گاز که معمولاً آژده است چون رویه ٔ سوهان : و در جمله احتیاط باید کرد...
-
جستوجو در متن
-
درنوشته
لغتنامه دهخدا
درنوشته . [ دَ ن َ وَت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پیچیده . طی کرده : هم بر ورق گذشته گیرش واکرده و درنوشته گیرش .نظامی .
-
درنبشته
لغتنامه دهخدا
درنبشته . [ دَ ن َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) درنوردیده . تا شده : هم بر ورق گذشته گیرش وا کرده و درنبشه گیرش . نظامی .رجوع به درنبشتن شود.
-
واکرده
لغتنامه دهخدا
واکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بازکرده . (آنندراج ). گشوده . گشاده : هم بر ورق گذشته گیرش واکرده و درنوشته گیرش .نظامی .صائب بجز از جبهه ٔ واکرده ٔ تقدیرمانع نشود هیچ سپر تیر قضا را. صائب (آنندراج ).|| دست خورده . مقابل سربسته . جعبه یا بسته ا...
-
گیرندگی
لغتنامه دهخدا
گیرندگی . [ رَ دَ / دِ ] (حامص ) عمل گیرنده . گیرش : درسگ گیرندگی اصل است . (یادداشت به خط مؤلف ). || حالت و چگونگی گیرنده . گیرایی . جاذبیت : چشمهای او گیرندگی خاصی دارد. در آواز او گیرندگی نیست .
-
سخت گیر
لغتنامه دهخدا
سخت گیر. [ س َ ] (نف مرکب ) سخت گیرنده . آزمند و حریص . (ناظم الاطباء) : هر که در کار سخت گیر شودنظم کارش خلل پذیر شود. نظامی .مشو در حساب جهان سخت گیرهمه سخت گیری بود سخت میر. نظامی .نیست غم گر دیر بی او مانده ای دیرگیر و سخت گیرش خوانده ای . مولوی ...
-
چیزک
لغتنامه دهخدا
چیزک . [ زَ ] (اِ مصغر) چیز کوچک . چیز کم .- چیزکی ؛ چیز کمی . چیز کوچکی . چیزی کم . چیزی خرد : ناله ٔ سرنا و تهدید دهل چیزکی ماند بدان ناقور کل . مولوی .گرچه بر ما ریخت آب و گل شکی یادمان آمد از آنها چیزکی . مولوی .چیزکی از آب هستش در جسدبول گیرش آ...
-
دیزل
لغتنامه دهخدا
دیزل . [ زِ ] (آلمانی ، اِ) نوعی موتور با احتراق داخلی که بوسیله ٔ رودلف دیزل مهندس آلمانی (1858 تا 1913م .) اختراع شد و در 1892م .بثبت رسید. تفاوت آن با موتورهای بنزینی در این است که در موتورهای بنزینی گیرش سوخت بوسیله ٔ جرقه صورت میگیرد اما در موتو...
-
تئودور
لغتنامه دهخدا
تئودور. [ ت ِ ءُ دُرْ ] (اِخ ) (تئودور - آنتونین ،بارون دو نوبهوف ، شاه ) حادثه جویی اصلاً آلمانی و عنوان شاه «کورس » داشت وی بسال 1690 م . در «متز» متولد شد و بسال 1756 در لندن درگذشت . وی ابتدا جزو ملازمان دوشس ارلئان درآمد و آنگاه بدرجه ٔ ستوانی ن...
-
دست کردن
لغتنامه دهخدا
دست کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دست فروبردن در، چنانکه دست در جیب کردن یا دست به کیسه کردن یا دست درون ظرف طعام و غیره کردن . دست بردن . دست دراز کردن . دست زدن : تنها نتوانست رفتن ، چه بر مائده ٔ قدس به تنها دستی کردن ، خرده ای بزرگ دانست . (منش...
-
گزیر
لغتنامه دهخدا
گزیر. [ گ ُ ] (اِ) ظ. از وی - چریه . مخفف آن «گزر»، و قیاس شود با گزیردن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چاره و علاج باشد چه ناگزیر ناچار و لاعلاج را گویند و افاده ٔ ضرورت هم میکند. (برهان ) (آنندراج ). محتد. بُد : ز خون جوانی که بد زآن گزیربخستی دل ...
-
نهمت
لغتنامه دهخدا
نهمت . [ ن َ م َ ] (ع اِ) مراد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کمال مطلوب . غایت آرزو. کمال مقصود. ایده آل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نهمة شود : کامران باش و به نهمت رس و بی انده زی شادمان باش و ز جان و ز جوانی برخور. فرخی .به کام و همت و نهمت رسیده گیر...