کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گُلدهانتباران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دهان
لغتنامه دهخدا
دهان . [ دَ ] (اِ) فم . (دهار) (ترجمان القرآن ). جوفی که در پایین صورت انسان و دیگر حیوانات واقع شده و از وی آواز و صوت خارج گشته و غذا و طعام را دریافت می کند. (ناظم الاطباء). قسمت مقدم و فوقانی لوله ٔ گوارشی که توسط لبها به خارج بازمی شود و در آن ا...
-
دهان
لغتنامه دهخدا
دهان . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراوان شهرستان سراوان بلوچستان در 18هزارگزی خاور سراوان . سکنه ٔ آن 200تن می باشد. آب آن از قنات . ساکنین از طایفه ٔ میرمراد زائی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
دهان
لغتنامه دهخدا
دهان . [ دَ ](اِخ ) دهی است از دهستان بنت بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار. واقع در 69هزارگزی باختر نیکشهر. سکنه ٔ آن 500 تن می باشد. آب آن از رودخانه . ساکنین : از طایفه ٔ شیرانی بنت هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
دهان
لغتنامه دهخدا
دهان . [ دَهَْ ها ] (ع ص ) عصار یعنی کسی که از مواد نباتی روغن می گیرد و یا می فروشد. (ناظم الاطباء). روغن گر. (یادداشت مؤلف ). || روغن فروش و روغن دارنده و مالنده ٔ روغن . (از لغت محلی شوشتر) . || کنایه از کسی که مداهنه و مسامحه در امور کند. (لغت م...
-
دهان
لغتنامه دهخدا
دهان . [ دِ ] (ع اِ) ج ِ دُهن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). ج ِ دهن به معنی روغن و باران ضعیف که روی زمین را تر کند. (از آنندراج ). || ج ِ دهنة، به معنی پاره ای از روغن . (آنندراج ). || پوست سرخ . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). چرم سرخ .(منتهی الارب )...
-
دهان
لغتنامه دهخدا
دهان . [ دِ ] (ع مص ) کم شیر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ َ ] (اِ) در تداول عامه با یکدیگر برابری توانستن .- از گل هم برآمدن ؛ از پس هم برآمدن .- گل هم انداختن ؛ بیکدیگربند کردن .- گل هم کردن ؛ بیکدیگر پیوستن .|| گریبان .یقه (در لهجه ٔ قزوینی ).
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ِ ] (اِ) پهلوی گیل . رجوع به هوبشمان ص 927 شود. (ازحاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خاک به آب آمیخته . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). طین . وَحَل . عثیر؛ گل و لای که به اطراف پایها ریزد. عثیر. گل و لای تنک . طِآة رَبدیا رَبَد؛ گل تنک . صلصال ؛ گل ...
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ُ ] (اِ) سپیدی که بر ناخن افتد. فوفه . (زمخشری ).
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ُ ] (اِخ ) (چشمه ٔ...) در ناحیه جاوی از بلوک ممسنی و در نیم فرسخی شمالی چوگان واقع است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه ، واقع در 16هزارگزی شمال خاوری نقده و چهارهزارگزی شمال راه شوسه ٔ نقده به مهاباد. هوای آن معتدل و دارای 347 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، چغندر، توتون ، برنج و حبوب...
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 52هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 4هزارگزی خاور راه ارابه رو میاندوآب به شاهین دژ. هوای آن معتدل و دارای 627 تن سکنه است . آب آن از قوریچای و محصول آن غلات و نخود است . شغل اها...
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 37هزارگزی جنوب خاوری خوسف ، سر راه شوسه ٔ عمومی خوسف . هوای آن معتدل و دارای 976 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن زعفران ، پنبه و ابریشم است . شغل اهالی زراعت و صنایع...
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 50هزارگزی جنوب خاوری خوسف . هوای آن معتدل و دارای 236 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات است و باغات زعفران نیز دارد. شغل اهالی زراعت و قالی و قالیچه بافی است . را...
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری مراغه و هزارگزی جنوب ارابه رو مراغه به قره آغاج و سراسکند. هوای آن معتدل و دارای 331 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، چغندر و نخود است . ش...