کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوژی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوژی
لغتنامه دهخدا
گوژی . (حامص ) صفت گوژ. خمیدگی . انحناء. حَدَب . دوتویی : برحسرت شاخ گل در باغ گوا شدبیچارگی و زردی و گوژی و نوانیش . ناصرخسرو.قَوَس ؛ گوژی پشت . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
گوزی
لغتنامه دهخدا
گوزی . (حامص ) بدی . (ناظم الاطباء). رجوع به گوز شود. || گوژی . صفت گوز. رجوع به گوز و گوژ شود.
-
دوتاشدگی
لغتنامه دهخدا
دوتاشدگی . [ دُ ش ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) روی هم افتادگی و تاشدگی و دولایی . (ناظم الاطباء). خمیدگی . گوژی . انحنا.
-
گوژپشتی
لغتنامه دهخدا
گوژپشتی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) صفت گوژپشت . خمیدگی . انحناء. دوتویی . گوژی : تنی چون خرکمان از گوژپشتی بر او پشتی چو کیمخت از درشتی .نظامی .
-
تحنیب
لغتنامه دهخدا
تحنیب . [ ت َ ] (ع مص ) سر فروافکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نگونسار گردانیدن کلانسالی کسی را. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || بنا کردن عمارت را طولانی محکم پس خمیده کردن او را. (شرح قاموس ). سَغ را استوار بنا کرده کج و مایل گردانیدن . (م...
-
گوا شدن
لغتنامه دهخدا
گوا شدن . [ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گواه گشتن . شاهد شدن . گواه گردیدن : این نوشکوفه زنده سراز باغ برزده بر ماز روز حشر و قیامت گوا شده ست . ناصرخسرو.بر حسرت شاخ گل در باغ گوا شدبیچارگی و زردی و گوژی و نوانیش . ناصرخسرو.ورجوع به گوا و گواه و گوایی و ...
-
غفچی
لغتنامه دهخدا
غفچی . [ غ َ ] (اِ) گودال . (جهانگیری ) گودال و جای عمیق . (از برهان قاطع) (آنندراج ). آبدان بود اما غفچ درست تراست و غفچ مغاک بود. (فرهنگ اسدی ). آبدان . ژی . گوژی . آبگیر. (صحاح الفرس ). تالاب غدیر. شمر. آبکند، این کلمه همان «غفچ » است با یای نکره ...
-
تجنیب
لغتنامه دهخدا
تجنیب . [ ت َ ] (ع مص ) دور کردن کسی را از چیزی . (شرح قاموس ). دور کردن . (ترجمان عادل بن علی ). دور داشتن کسی را از چیزی . || دور داشتن گوسپندان و شتران را از فحل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || نفرس...
-
حدب
لغتنامه دهخدا
حدب . [ ح َ دَ ] (ع ص ، اِ) گوزی پشت . (منتهی الارب ). گوژی . کوزی . فرورفتن سینه با برآمدن پشت . برآمدن پشت با فرورفتن سینه و شکم . کوژی . برآمدن پشت و فروشدن سینه . گوژپشت گردیدن . کوزپشتی . مقابل قعس . || گیاه بهمی که ریخته متراکم گردد. || سختی سر...
-
حدبة
لغتنامه دهخدا
حدبة. [ ح َ دَ ب َ ] (ع اِمص )گوژپشتی . کوزپشتی . (منتهی الارب ). احدیداب . تقصع. گوژی . کوزی . دوتائی . خم . قوز. قوزک . برآمدگی پشت . بیرون آمدن پشت و درون شدن سینه . (اقرب الموارد). حدبة کژی فقرات پشت است یا بدرون (بجلو) که حدبة المقدم نامیده شود ...
-
زردی
لغتنامه دهخدا
زردی . [ زَ ] (حامص ) صفرت و رنگ زرد. (ناظم الاطباء). زرد بودن . رنگ زرد داشتن . اصفر. (فرهنگ فارسی معین ). صفرت . صفت زرد. چگونگی زرد. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا) : زرد است و سپید است و سپیدیش فزون است زردیش برونست و سپیدیش درون است . منوچهری .ب...
-
بیچارگی
لغتنامه دهخدا
بیچارگی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) درماندگی . عجز. (فرهنگ فارسی معین ). مسکنت . (مهذب الاسماء) : نه مردم بکار است و نه پارگی فراز آمد آن روز بیچارگی . فردوسی .چنان دان که رفتن ز بیچارگیست نمودن بما پشت یکبارگیست . فردوسی .بر حسرت شاخ گل در باغ گوا شد...
-
گوا
لغتنامه دهخدا
گوا. [ گ ُ ] (ص ، اِ) مخفف گواه باشد، به عربی شاهد گویند. (برهان ). گواه . (جهانگیری ). بینه . (نصاب ) : بر این مهر و منشور یزدان گواست که ما بندگانیم و او پادشاست . فردوسی .کنون تخت ایران سزاوار توست بر این بر گوا بخت بیدار توست . فردوسی .از این راه...
-
دوتایی
لغتنامه دهخدا
دوتایی . [ دُ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت دوتا. دوتاهی . احدیداب . کوژی . گوژی . انحناء. انحنا. خمی . بخمی . انعطاف . (یادداشت مؤلف ). دولایی (ناظم الاطباء).چفتگی . چفتی . خمیدگی . (یادداشت مؤلف ) : خبر دهد به سیاهی ز روی دشمن میرنشان دهد ز دوتایی به...