تجنیب . [ ت َ ] (ع مص ) دور کردن کسی را از چیزی . (شرح قاموس ). دور کردن . (ترجمان عادل بن علی ). دور داشتن کسی را از چیزی . || دور داشتن گوسپندان و شتران را از فحل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || نفرستادن نر در شتر و گوسفندان . (شرح قاموس ). || دور شدن از چیزی . || تجنیب قوم ؛ بریده و منقطع شدن شیرهای ایشان . (شرح قاموس ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): جنب القوم ؛ اذا انقطعت البانهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) گوژی ساقهای اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کجی و پیچیدگی در پای اسب و این مستحب و دوست داشته شده است . (شرح قاموس ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.