کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوشوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوشوار
لغتنامه دهخدا
گوشوار. [ گوش ْ ] (اِ مرکب ) مرکب از: گوش + وار. به معنی آنچه گوش میبرد و حمل میکند و مراد زیوری است سیمینه یا زرینه و یا بلورینه یا از فلزات دیگر گاه مرصع و یا از جنس سنگهای قیمتی که در گوش آویزند. زیوری که در گوش آویزند و آن را به تازی قرط خوانند و...
-
جستوجو در متن
-
لغاز
لغتنامه دهخدا
لغاز. [ ل ُ ] (اِ) (اصطلاح بنایان ) گوشوار دیوار.
-
ارعث
لغتنامه دهخدا
ارعث . [ اَ ع َ ] (ع ص ) که گوشوار دارد.
-
داجک
لغتنامه دهخدا
داجک . [ ج َ ] (اِ) گوشوار. داچک . رجوع به داچک شود.
-
اسکندانی
لغتنامه دهخدا
اسکندانی . [ اِ ک َ ] (اِ) قسمی سنگ شفاف که از آن نگین و گوشوار و مانند آن کنند.
-
تقرط
لغتنامه دهخدا
تقرط. [ ت َ ق َرْ رُ ] (ع مص ) با گوشوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). گوشوار در گوش کسی کردن . (زوزنی ).
-
جانوسپار
لغتنامه دهخدا
جانوسپار. (اِخ ) نام موبد خسروپرویز. (ولف ) : کجاست آن سرافراز جانوسپارکه با تخت زر بود و با گوشوار.فردوسی .
-
نرنمه
لغتنامه دهخدا
نرنمه . [ ن َ ن َ م َ / م ِ ](اِ) گوشوار، و آن پاره ای گوشت خرد است که به زیر دو گوش بعضی گوسفندان آویخته است . (یادداشت مؤلف ).
-
ارتعاث
لغتنامه دهخدا
ارتعاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) باگوشواره شدن زن . (منتهی الارب ). با گوشوار شدن زن .
-
خق خق
لغتنامه دهخدا
خق خق . [ خ ُ خ ُ ] (ع اِ فعل ) امر است یعنی گوشوار در گوش جاریه کن . (منتهی الارب ).
-
گوشوارک
لغتنامه دهخدا
گوشوارک . [ گوش ْ رَ ] (اِ مصغر) مصغر گوشوار. گوشوار خرد. گوشوار کوچک . رجوع به گوشوار شود. || در قاعده ٔ بعضی از برگهای دو صفحه ٔ کوچک یا بزرگ وجود دارد که آن را گوشوارک مینامند . رجوع به واژه های مصوب فرهنگستان شود. || دو پاره گوشت خرد که زیر گوش گ...
-
لعل بدخشی
لغتنامه دهخدا
لعل بدخشی . [ ل َ ل ِ ب َ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لعلی که از بدخشان آرند. رجوع به لعل شود.نسترن لؤلوی بیضا دارد اندر مرسله ارغوان لعل بدخشی دارد اندر گوشوار.فرخی .
-
برة
لغتنامه دهخدا
برة. [ ب ُ رَ ] (ع اِ) هر نوع حلقه از قبیل النگو و گوشوار و خلخال . ج ، بُری ̍، بُرین ، بِرین ، بُرات . || حلقه ٔ مسین یا موئین که در بینی اشتر کنند و زمام در آن بندند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ترعث
لغتنامه دهخدا
ترعث . [ ت َ رَع ْ ع ُ ] (ع مص ) گوشواردرکردن . (تاج المصادر بیهقی ). گوشوار در گوش کردن . (زوزنی ) (آنندراج ). باگوشواره شدن زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد). تقرط. (اقرب الموارد).