کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گوردان
لغتنامه دهخدا
گوردان . (اِ مرکب ) جایی که گور و قبر در آنجاست : یکی گوردانی است بر راه روکه گوری فزون نیست هر گاه نو .اسدی (گرشاسب نامه ص 437).
-
کتر
لغتنامه دهخدا
کتر. [ ک ِ ] (ع اِ) گوری از گورهای عاد یا بنایی است شبیه به گنبد و کوهان را بدان تشبیه دهند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به کَتَر و کَتر شود.
-
گرم دار
لغتنامه دهخدا
گرم دار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) غم خوار : گرمدارانت ترا گوری کنندکشکشانت در تگ گور افکنند. مولوی (مثنوی ).رجوع به گُرم شود.
-
شادانی
لغتنامه دهخدا
شادانی . (اِخ )... خواجه ابوبکر. رجوع به شاذانی و شاذان شود : ... نزدیک برودخانه گوری است از آن یکی از صحابه و مشهدی است از آن خواجه ابوبکر شادانی . (تاریخ گزیده ص 834 و 835).
-
گورگیر
لغتنامه دهخدا
گورگیر. (نف مرکب ) آنکه صید گور کند. (آنندراج ) : چو با گورگیران ندارند زوربه پای خود آیند گوران به گور. نظامی (از آنندراج ).گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان .نظامی (هفت پیکر ص 73).
-
چارگان
لغتنامه دهخدا
چارگان . (اِ مرکب ) چهارگان : ظاهراً ببهای چهار درهم یا بوزن چهار مثقال (بقیاس بیستگان و بیستگانی [ العشرینیه ] و کمر هزارگانی ) : خریدی همی مرد بازارگان ده آهو و گوری بها چارگان .فردوسی .
-
راموس
لغتنامه دهخدا
راموس .(ع اِ) گور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قبر. گوری که با خاک یکسان شده است . (از متن اللغة). گور و قبر. (ناظم الاطباء). گور. ج ، روامیس . (از اقرب الموارد).
-
شخادان
لغتنامه دهخدا
شخادان . [ ش َ ] (نف ) مجروح کننده . || به ناخن کننده . (برهان ) (سروری ) (انجمن آرا). اما می نماید که مصحف شخاوان باشد صفت بیان حالت از شخودن : بر چشمه شیری شخادان زمین دمان بر دم گوری اندر کمین .اسدی .
-
شور فتادن
لغتنامه دهخدا
شور فتادن . [ ف ِ / ف ُ دَ ] (مص مرکب ) فتنه و غوغا برپا شدن .- شور فتادن در جهان ؛ کنایه از برپا شدن فتنه : ای از تو فتاده در جهان شورگوری دو سه کرده مونس گور.نظامی .
-
تبریزی
لغتنامه دهخدا
تبریزی . [ ت َ ] (اِخ ) شیخ فقیه زاهد که بسال 592 هَ . ق . درگذشت بعهد راضی خلیفه . برادرش در آزمون او را بزیارت گوری برد که در او مرده نبود، او به نور کرامات دریافت ، برخاست و گفت بر سر گور تهی بیش از این نتوان نشست . (تاریخ گزیده چ برون ص 788).
-
شکارافکنی
لغتنامه دهخدا
شکارافکنی . [ ش ِ اَ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل شکارافکن . شکارچی گری . صیادی . شکارگری : کوهی از قیر پیچ پیچ شده بر شکارافکنی بسیچ شده . نظامی .به شکارافکنی گشاد کمنداز پی گور کند گوری چند. نظامی .بچه ٔ گور خورده سیر شده به شکارافکنی دلیر شده . نظ...
-
لاطی
لغتنامه دهخدا
لاطی ٔ. [ طِءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لطاء به معنی دوسیدن به زمین و چسبیدن . (از منتهی الارب ): و هو نبات لاطی ٔ مع الارض لَه رؤس رخوة. (ابن البیطار). چسبنده به زمین . || قبری لاطی ٔ؛ گوری با زمین هموار. (مهذب الاسماء).
-
لفجن
لغتنامه دهخدا
لفجن . [ ل َ ج ِ ] (ص نسبی ) دارنده ٔ لب سطبر. درشت لفج . کلان لفج : خداوندم زبانی روی کرده ست سیاه و لفجن و تاریک و رنجور. منوچهری .سر لفجنان را درآرد به بندخورد چون سر و لفجه ٔ گوسفند. نظامی . || لفج . (برهان ) : دهان و لفجنش از شاخ شاخی به گوری ت...
-
مسنم
لغتنامه دهخدا
مسنم . [ م ُ س َن ْ ن َ ] (ع ص ) شتر گذاشته شده که سوار نشوند آن را. || هر چیز خرپشته کرده ، مانند قبر و جز آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خرپشته ای . (یادداشت مرحوم دهخدا): قبر مسنم ؛ گور بلند با خرپشته . (دهار). گوری بلند. (مهذب الاسماء). ب...
-
بادرفتار
لغتنامه دهخدا
بادرفتار. [ رَ ] (ص مرکب ) اسبی که مثل باد تیز رود. (آنندراج ). کسی که تند و بسرعت چون باد رود یا دود : چنین گویند کاسب بادرفتارسقط شد زیر آن گنج گهربار. نظامی .گوری برخاست ، براق سیرت ، برق صورت ، بادرفتار. (سندبادنامه ص 252).من آن بادرفتار گردون ش...