مسنم . [ م ُ س َن ْ ن َ ] (ع ص ) شتر گذاشته شده که سوار نشوند آن را. || هر چیز خرپشته کرده ، مانند قبر و جز آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خرپشته ای . (یادداشت مرحوم دهخدا): قبر مسنم ؛ گور بلند با خرپشته . (دهار). گوری بلند. (مهذب الاسماء). بیت مسنم ؛ خانه ٔ خرپشته . (مهذب الاسماء) (دهار).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.