کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوازه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوازه
لغتنامه دهخدا
گوازه . [ گ َ زَ / زِ ] (اِ) به معنی گواز است (جهانگیری ) (برهان )، و آن چوبی باشد که ستوران را بدان رانند. (برهان ). جواز. غباز. غبازه .گواز. و رجوع به گواز و شعوری ج 2 ص 327 شود. || هاون چوبی . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به گواز شود. || خانه ٔ زنب...
-
جستوجو در متن
-
کوازه
لغتنامه دهخدا
کوازه . [ ک ِ زَ / زِ ] (اِ) چوبی که خر و گاو بدان رانند. (برهان ). این معنی با کاف فارسی است . (آنندراج ). صحیح گَوازه است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و رجوع به گوازه شود.
-
کواره دان
لغتنامه دهخدا
کواره دان . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) شخصی که گوسفند و گاو و امثال آن را به چرانیدن برد. (برهان ) (آنندراج ). شبان و گله بان . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف گوازه دار است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به گوازه شود.
-
گراز
لغتنامه دهخدا
گراز. [ گ ُ ] (اِ) چوبی که گوسفند و خر و گاو را بدان رانند. (برهان ). این کلمه مصحف «گواز» است . (فرهنگ رشیدی ) (برهان قاطع چ معین ). رجوع به گوازه شود.
-
جوازه
لغتنامه دهخدا
جوازه .[ ج ُ زَ / زِ ] (اِ) هاون کوچک سنگین یا چوبین . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ). گوازه . هاون سنگین و چوبین را گویند که سیر در آن کوبند و بعربی مهراس خوانند. (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). لغتی است در گواز. رجوع به گواز و گوازه و جواز شود. || چوبی ...
-
کوازه
لغتنامه دهخدا
کوازه . [ ک ُ زَ / زِ ] (اِ) تخم مرغ نیم پخته و معرب آن جوازق است . (برهان ) (ناظم الاطباء). رشیدی صحیح این کلمه را «گوازه » می داند و معرب آن جوازق مؤید این قول است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به معنی آخر کواژه شود.- کوازه کردن خایه ؛ نیم بن...
-
غبازه
لغتنامه دهخدا
غبازه . [ غ َ زَ / زِ ] (اِ) چوبدستی قلندران را گویند. (برهان ). چوب گاوران باشد. (صحاح الفرس ). چوبی که گاو و خران رانند. منجیک (ترمذی ) گوید : بر دل چون تاول است و تاول هرگزنرم نگردد مگر بسخت غبازه . (لغت فرس ص 478) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).خصم...
-
غباره
لغتنامه دهخدا
غباره . [ غ ِ رَ ] (اِ) غبار. چوبی باشدکه بدان خر و گاو رانند و چوبدستی را نیز گفته اند وبه این معنی با زای نقطه دار هم آمده است . (برهان ). و در مؤید بالفتح و بالضم هر دو آمده . (آنندراج ). چوبی که بدان گاو رانند. (انجمن آرای ناصری ). در نسخه ٔ میر...
-
کواژه
لغتنامه دهخدا
کواژه . [ ک َ ژَ / ژِ ] (اِ) طعنه زدن و افسوس کردن . (صحاح الفرس ).طعنه زدن و سرزنش کردن . (برهان ). کواژ. طعنه و سرزنش . (آنندراج ). طعنه و سرزنش . (ناظم الاطباء). مصحف گواژه است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به گواژه و گواژ شود. || سخر و لاغ و ...
-
گواز
لغتنامه دهخدا
گواز. [ گ َ / گ ُ ] (اِ)در اوستا گوازه : گو (گاو) + از (راندن ). گواز، لغةً به معنی گاو(ستور)ران . (فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 186 حاشیه ٔ 9). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چوبی که بدان گاو و خر زنند، و خرگواز نیز گویندش . (لغت فرس چ اقبال ص 167). چوبد...
-
سخت
لغتنامه دهخدا
سخت . [ س َ ] (ص ) هندی باستان ریشه ٔ «سک ، سکنوتی » (توانستن ، قدرت داشتن )، سانسکریت «سکتا» (توانا)، پهلوی «سخت » ، بلوچی «سک » (سخت ، محکم ، استوار)، یودغا «سوکت » گیلکی نیز «سخت » . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || (ق ) فراوان و بسیار و غایت و نه...