کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گواریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گواریدن
لغتنامه دهخدا
گواریدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گوار+ -یدن ، پسوند مصدری ) پهلوی گوکاریتن ، سنسکریت وی کر (تغییر دادن ) «هوبشمان ص 95». (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). هضم شدن طعام . (آنندراج ). تحلیل رفتن .(ناظم الاطباء). تهنئة : و این سنگ تاب کرده بهتر از آن گوار...
-
جستوجو در متن
-
گواردن
لغتنامه دهخدا
گواردن . [ گ ُ دَ ] (مص ) گواریدن . لذیذ شدن . لذت دادن .گوارا بودن . گوارا گشتن . مهنا شدن . و رجوع به گواریدن شود. || گواریدن . هضم شدن . تحلیل رفتن .گذشتن . و رجوع به گواریدن شود. || هضم کردن . گذرانیدن . تحلیل بردن . و رجوع به گواریدن شود.
-
گواریدنی
لغتنامه دهخدا
گواریدنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) آنچه درخور گواریدن و هضم شدن باشد.
-
هضم شدن
لغتنامه دهخدا
هضم شدن . [ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گواریدن . تحلیل یافتن . (یادداشتهای مؤلف ). رجوع به هضم شود.
-
بدگواری
لغتنامه دهخدا
بدگواری . [ ب َ گ ُ ] (حامص مرکب ) سوءهضم . (یادداشت مؤلف ). بدطعمی . بدبویی : کباب دل دشمنان ترانبویند از بدگواری کلاب . سوزنی .و رجوع به گواریدن شود.
-
عسن
لغتنامه دهخدا
عسن .[ ع َ س َ ] (ع مص ) گواریدن آب و علف و درخوردن آن درستور. (منتهی الارب ). گوارائی آب و علف و درخور آن برای ستور. (ناظم الاطباء). عُسُن . رجوع به عسن شود.
-
هضم کردن
لغتنامه دهخدا
هضم کردن . [ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تحلیل بردن غذا. (ناظم الاطباء). گذرانیدن و گواریدن و گواردن . (یادداشت به خط مؤلف ) : شراب مست کننده طعام را هضم کند. (نوروزنامه ٔ خیام ).
-
عنی
لغتنامه دهخدا
عنی . [ ع َن ْی ْ ] (ع مص ) حادث شدن و فرودآمدن کار بر کسی . (از اقرب الموارد). || گواریدن غذا. (از منتهی الارب ). هضم شدن غذا. || ظاهر کردن زمین گیاه را. || قصد کردن و خواستن . (از اقرب الموارد). خواستن . (دهار). عِنایة. رجوع به عنایة شود.
-
عنی
لغتنامه دهخدا
عنی . [ ع َ نا ] (ع مص ) اسیر گردیدن و درآویخته شدن در بند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || هضم شدن و گواریدن غذا. || مهم گشتن حاجتی برای شخص و سختی و مشقت دیدن وی بجهت آن . (از اقرب الموارد). عِنایة. عُنی ّ. رجوع به عنایة و...
-
استمراء
لغتنامه دهخدا
استمراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گوارنده آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). گوارا شدن . (وطواط). گواریدن گذشتن : فهو [ ای حشیش ] اکثر غذاء الاّ انه اعسر استمراء. (ابن البیطار). || گوارا پنداشتن . خوشگوار یافتن طعام را. (منتهی الارب ). || بگوارانیدن . || دوشیدن ...
-
هضم
لغتنامه دهخدا
هضم . [ هََ ] (ع مص ) انبوهی کردن بر گروهی . || فروآمدن بر گروهی . (منتهی الارب ). || شکستن . (اقرب الموارد). || ستم کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || خشم گرفتن بر کسی . || چیزی از حق کسی بازشکستن . (منتهی الارب ). کم کردن چیزی از حق کسی . ...
-
نجوع
لغتنامه دهخدا
نجوع . [ ن ُ ] (ع مص ) مدید خورانیدن ستور را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). آردآب خورانیدن به ستور. (ناظم الاطباء). نجوع خورانیدن شتر را. (اقرب الموارد). || گواریدن طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گواریدن . گوارا شدن . || اثر کردن...
-
عسن
لغتنامه دهخدا
عسن . [ ع ُس ُ ] (ع مص ) گواریدن آب و علف و درخوردن آن در ستور. (منتهی الارب ). گوارائی آب و علف و درخور آن برای ستور. (ناظم الاطباء). سود رساندن علف برای چارپا. (ازاقرب الموارد). || (اِ) پیه کهنه . (غیاث اللغات ). پیه دیرینه . (منتهی الارب ). شحم قد...
-
گوارشت
لغتنامه دهخدا
گوارشت . [ گ ُ رِ ] (اِمص ، اِ)(از: گوار+ -ِشت ، پسوند اسم مصدر) به معنی گوارش است که ترکیبی باشد که به جهت هضم طعام خورند. (برهان ): و چون معده پاک کرده باشند تریاق بزرگ وگوارشتهاء گرم به کار برند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).قرص لیموی و گوارشت لطیف عنبرگ...