نجوع . [ ن ُ ] (ع مص ) مدید خورانیدن ستور را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). آردآب خورانیدن به ستور. (ناظم الاطباء). نجوع خورانیدن شتر را. (اقرب الموارد). || گواریدن طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گواریدن . گوارا شدن . || اثر کردن علف در ستور و سخن و پند و خطاب در مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اثر کردن سخن وپند و دارو. (فرهنگ خطی ). اثر کردن دارو و طعام . (منتهی الارب ). یقال : نجع فیه الدواء و الطعام او الکلام ؛ دخل فأثر فیه . (المنجد). || به طلب نیکوئی و آب و علف شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نجع. به طلب گیاه رفتن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درخوردن رنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیر خوردن جامه رنگ را. (فرهنگ خطی ). || رسیدن (به شهر). (از اقرب الموارد) (از المنجد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.