کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنجی آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گنجی آباد
لغتنامه دهخدا
گنجی آباد. [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان که در 2800گزی شمال خاوری زرند، سر راه مالرو زرند به راور واقع شده و سکنه اش 14 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گنجی آباد
لغتنامه دهخدا
گنجی آباد. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت که در 77000گزی جنوب سبزواران ، سر راه فرعی گلاشکرد به سبزواران واقع شده است هوای آن گرم مالاریائی و سکنه اش 150 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما و ش...
-
واژههای مشابه
-
کانی گنجی
لغتنامه دهخدا
کانی گنجی . [ گ َ ] (اِخ )دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع در 22هزارگزی باختر قروه کنار راه شوسه ٔ قروه به سنندج . ناحیه ای است واقع در جلگه ٔ سردسیر و دارای 245 تن سکنه است . از چشمه مشروب میشود و محصولاتش غلات ، لبنیات ، تا...
-
باد گنجی
لغتنامه دهخدا
باد گنجی . [ دِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به باد کنجی شود.
-
جستوجو در متن
-
وحشت بختیاری
لغتنامه دهخدا
وحشت بختیاری .[ وَ ش َ ت ِ ب َ ] (اِخ ) امام قلی برادر خلیل خان است که شهر خلیل آباد را بنا نهاده بود. این بیت ازوست :ای غم دوست چنان با تو توان برد بسرکه نه در حوصله گنجی و نه از یاد روی .(ریاض العارفین ص 262 و 263).
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) سیدمحمد یحیی رضوی اباً حسینی ، اماً ابوالعلایی ، از مردم عظیم آباد است و در علوم رسمی و شعر و تاریخ مطلع. ابیات زیراز اشعاری است که خود برای صبح گلشن فرستاده است :اﷲ اﷲ چه نازنین شده ای دشمن جان بلای دین شده ای در زمان و م...
-
جمالی دهلوی
لغتنامه دهخدا
جمالی دهلوی . [ ج َ ی ِ دِ ل َ] (اِخ ) از شاعران وارسته و از اکابر شاه جهان آباد است وی بشیخ بهاءالدین کنبو ارادت داشت . سفری بایران کرد و در هرات با مولوی جامی ملاقات نمود. او راست :عشق را طی لسانی است که صد ساله سخن یار با یار بیک چشم زدن میگوید.ما...
-
خراب شدن
لغتنامه دهخدا
خراب شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ویران شدن منهدم شدن : باز وقتی که ده خراب شودکیسه چون کاسه ٔ رباب شود. سعدی .عدو که گفت بغوغا که درگذشتن اوجهان خراب شود سهو بود پندارش . سعدی . || فرودآمدن و خوابیدن . افتادن . واریز کردن چون دیوار و امثال آن . ب...
-
داد و دهش
لغتنامه دهخدا
داد و دهش . [ دُ دَ هَِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع . عطا و بخشش . عدل و سخا : بفرمان یزدان پیروزگربداد و دهش تنگ بسته کمر. فردوسی .بداد و دهش دل توانگر کنیداز آزادگی بر سر افسرکنید. فردوسی .بر آن نیز گنجی پراکنده کردجهانی بداد و دهش زنده کرد....
-
گنج
لغتنامه دهخدا
گنج . [ گ َ ] (اِ)پهلوی گنج ، ارمنی گنج ، آرامی گینزا، گززا، عربی کنز. (حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). زر و گوهری باشد که در زیر زمین دفن کنند.(برهان ). دفینه ای که پادشاهان نهند. (اوبهی ). رِکاز. دَفینَه . کَنز. مَفتَح . (منتهی الارب ) : در گنجهای کهن ...
-
خرم
لغتنامه دهخدا
خرم . [ خ ُرْ رَ ] (ص ) شادمان ، خوشوقت . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). مسرور. دلخوش . شاد. (ناظم الاطباء). شاداب . سرزنده . مقابل نژند. باطراوت . (یادداشت بخط مؤلف ). بَش ّ : باز تو بی رنج باش و جان تو خرم با نی و با رود با نبیذ فنار...
-
کنج
لغتنامه دهخدا
کنج . [ ک ُ ] (اِ) چون گوشه باشد در جایی ،بیغوله و بیغله نیز گویندش . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 59). گوشه و بیغوله و عربان زاویه خوانند. گوشه ٔ خانه و جز آن . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گوشه که وی را بیغوله و بیغاله نیز گویند. (اوبهی ). زاو...
-
هوس
لغتنامه دهخدا
هوس . [ هََ وَ ] (ع اِ) نوعی از جنون . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هلاک . (اوبهی ). || خواهش و آرزو و ریژ وهوا و آرزوی نفس . (ناظم الاطباء). پویه . بویه . میل . هوا. خواست دل . میل و خواهش موقت و ناپایدار. در تداول فارسی به معنی خواهش است بی اس...