کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گمان
لغتنامه دهخدا
گمان . [ گ ُ ] (اِ)نوعی جوهر. نوعی لؤلؤ. جمان : گفته شده در جمان اینکه فارسی معرب شده است . اگر چنین باشد او را از گمان باید دانست و ظن این است که او یا لؤلؤ است یا مشبه به لؤلؤ و بیشتر متمایل به این است که معمولاً از نقره است و کمتر شباهت به ل...
-
گمان
لغتنامه دهخدا
گمان . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر، که در 27هزارگزی شمال کلیبر و 29هزارگزی راه شوسه ٔ اهر به کلیبر واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 159 تن است . آب آنجا از دو رشته چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراع...
-
گمان
لغتنامه دهخدا
گمان . [ گ ُ / گ َ ] (اِ) در اوستائی ظاهراً ویمانه (گمان ). قیاس با اوستایی ویمنوهیه شود. پهلوی گومان ، کردی و افغانی عاریتی و دخیلی گومان ، بلوچی گوان و پارسی باستان ویمانه . ظن . وهم . احتمال . شک . شبهه . رای . اندیشه . فرض . تصور. (ازحاشیه ٔ برها...
-
واژههای مشابه
-
گمان بردن
لغتنامه دهخدا
گمان بردن . [ گ ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) پنداشتن . توهم . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). ظن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) : گمان برد کز بخت وارون برست نشد بخت وارون از آن یک بدست . ابوشکور.نادان گمان بری و نه آگاهی از تنبل و عزیمت و نیرن...
-
گمان داشتن
لغتنامه دهخدا
گمان داشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سؤظن داشتن . || فکر کردن . خیال کردن : به آستین ملالی که بر من افشانی گمان مدار که از دامنت بدارم دست . سعدی . || تشویش داشتن . نگران بودن : ور ز کژدم به دل گمان داری کفش و نعل از برای آن داری .سنایی . || امید و ا...
-
گمان کردن
لغتنامه دهخدا
گمان کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شک کردن . تردید کردن : در هستی خدای گروهی گمان کنندوندر سخاوت تو نکرده ست کس گمان . فرخی . || پنداشتن . تصور کردن . صورت بستن : تو گمان کردی که کرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی . مولوی .- امثال :گمان میکند عل...
-
گمان انگیز
لغتنامه دهخدا
گمان انگیز. [ گ ُ اَ ] (نف مرکب ) سبب سؤظن . باعث بدگمانی . مورد تهمت : آن گمان انگیز را سازد یقین مهرها انگیزد از اسباب کین .مولوی .
-
گمان پذیر
لغتنامه دهخدا
گمان پذیر. [ گ ُپ َ ] (نف مرکب ) عذرپذیر. (از آنندراج ) : زآن سه نکته که گوش گیر شدش دل نازک گمان پذیر شدش .میرخسرو (از آنندراج ).
-
گمان مند
لغتنامه دهخدا
گمان مند. [ گ ُ م َ ] (ص مرکب ) مرتاب . (زمخشری ) (مهذب الاسماء). شاک . مُمتَری . (مهذب الاسماء).
-
نیک گمان
لغتنامه دهخدا
نیک گمان . [گ ُ ] (ص مرکب ) دارای حسن ظن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
نیکی گمان
لغتنامه دهخدا
نیکی گمان . [ گ ُ ] (ص مرکب ) خوش نیت . نیک اندیش . دارای حسن ظن . مقابل بدگمان و سؤظنی : شه نامبردار نیکی گمان نشست از بر زین سپیده دمان . فردوسی .که با کیست زاین گونه تیر و کمان بداندیش یا مرد نیکی گمان . فردوسی .چنین گفت کز گردش آسمان نیابد گذر م...
-
شکسته گمان
لغتنامه دهخدا
شکسته گمان . [ ش ِ ک َ ت َ /ت ِ گ ُ ] (ص مرکب ) مخالف . ناموافق . (ناظم الاطباء).
-
درست گمان
لغتنامه دهخدا
درست گمان . [ دُ رُ گ ُ ] (ص مرکب ) دارای حسن ظن و عقیده ٔ راسخ و ثابت . (ناظم الاطباء).
-
راست گمان
لغتنامه دهخدا
راست گمان . [ گ ُ ] (ص مرکب ) کسی که ظن ِّ به راستی و درستی کند. کسی که گمانش از روی راستی و حسن نیت باشد. مقابل کژاندیش و بدگمان . مُحدث ؛راست گمان . (منتهی الارب ). || آنکه وقوع کاری را پیشگویی کند. قد کان فی الامم محدثون فَان یَکن فی اُمَتی فعمربن...