کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گماشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گماشتن
لغتنامه دهخدا
گماشتن .[ گ ُ ت َ ] (مص ) کسی را بر کاری گذاشتن . (فرهنگ رشیدی ). نصب کردن . مسلط کردن . مستولی ساختن : کجا گوهری چیره شد زین چهاریکی آخشیجش بر او بر گمار. ابوشکور.ای جهانداری کاین چرخ ز تو حاجت خواست که تو بر لشکر بدخواهانْش بگمار مرا. منطقی .عدوی ت...
-
واژههای مشابه
-
نظر گماشتن
لغتنامه دهخدا
نظر گماشتن . [ ن َ ظَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نگریستن . نگاه کردن . روی کردن : بر زهره نظر گماشت اول گفت ای به تو بخت را معول . نظامی .این زمان در تنعمی است که چرخ می نیارد براو گماشت نظر.ظهیر (آنندراج ).
-
واپس گماشتن
لغتنامه دهخدا
واپس گماشتن . [ پ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تخلیف . (تاج المصادر بیهقی ). پشت سرگذاشتن : بعد از آنکه همه موجودات را... واپس گذاشتی و از بند رسیدن و نارسیدن خود برخاستی ... هیچ بلائی در این راه سخت تر از وجود تو نیست . (انیس الطالبین بخاری نسخه ٔ خطی مرح...
-
اندیشه گماشتن
لغتنامه دهخدا
اندیشه گماشتن . [ اَ ش َ / ش ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) به کاری اندیشیدن . دقت کردن . توجه کردن در کاری . بدقت نگریستن در کاری : آنروز و آنشب اندیشه را بدین کار گماشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 258). خردمندان اگر اندیشه را بر این کار پوشیده گمارند... مقرر گ...
-
بکار گماشتن
لغتنامه دهخدا
بکار گماشتن . [ ب ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بکار داشتن . بکار واداشتن .
-
جستوجو در متن
-
گماشتنی
لغتنامه دهخدا
گماشتنی . [ گ ُ ت َ ] (ص لیاقت ) درخور گماشتن . رجوع به گماشتن شود.
-
ناگماردنی
لغتنامه دهخدا
ناگماردنی . [گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل گماردن و گماشتن نیست .
-
گماردنی
لغتنامه دهخدا
گماردنی .[ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) آنچه بگمارند. درخور گماشتن .
-
نگماشتن
لغتنامه دهخدا
نگماشتن . [ ن َ گ ُ ت َ / ن َ ت َ ] (مص منفی ) مقابل گماشتن .
-
مأمور کردن
لغتنامه دهخدا
مأمور کردن . [ م َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گماشتن . منصوب کردن .
-
نام بر یخ نوشتن
لغتنامه دهخدا
نام بر یخ نوشتن . [ب َ ی َ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) و نام بر یخ گماشتن . نام بر یخ زدن . فراموش کردن . || محو کردن .
-
نفس کردن
لغتنامه دهخدا
نفس کردن . [ ن َ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هو کردن . هو کشیدن . دم همت گماشتن . همت کردن پیر و مرشد و یا درویش در برآمدن حاجتی . (یادداشت مؤلف ). هو کردن و همت گماشتن پیری و مرشدی از اولیأاﷲ در کاری . رجوع به نفس شود.
-
گمار
لغتنامه دهخدا
گمار. [ گ ُ ] (اِمص ) گماشتن . کسی را بر سر چیزی و کاری و واداشتن . (برهان ) (آنندراج ). || (نف )گمارنده . (ناظم الاطباء). || (اِ) صدا و آواز پای را نیز گویند به هنگام راه رفتن . (برهان ).