کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلشکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلشکر
لغتنامه دهخدا
گلشکر. [ گ ُ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) مرکبی از شکر وبرگ گل و بهترین آن آفتابی است و گاهی بجای قند، شهد اندازند و آنرا گل انگبین خوانند و جلنجبین معرب آن است . (آنندراج ). گلقند. (غیاث ). مرکب از گل و شکر، معروف به گلقند که قوت دل افزاید. (از انجمن آرای ن...
-
جستوجو در متن
-
گلبشکر
لغتنامه دهخدا
گلبشکر. [ گ ُ ب ِ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) گلقند. (ناظم الاطباء). گلشکر. رجوع به همین مدخل شود.
-
خنیره
لغتنامه دهخدا
خنیره . [ خ َ رَ ] (اِ) جنسی از اوانی که اکثر گلشکر و آچار در آن دارند. (از شرفنامه ٔ منیری ).
-
گلقند
لغتنامه دهخدا
گلقند. [ گ ُ ق َ ] (اِ مرکب ) نام اصلی گلشکری که در آفتاب تربیت یافته باشد نه بر آتش . و آنرا گلشکر و گلنگبین نیز گویند. (میزان الادویه ص 357). مربای گل سرخ که با قند ساخته باشند. (ناظم الاطباء) : قرص لیموی و گوارشت لطیف عنبرگلشکر باشد و گلقند و شراب...
-
گلقند اصل
لغتنامه دهخدا
گلقند اصل . [ گ ُ ق َ دِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلشکر که در آفتاب تربیت یافته باشد نه بر آتش . (الفاظ الادویه ). رجوع به گلقند آفتابی شود.
-
دیر خوردن
لغتنامه دهخدا
دیر خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) مدتی پس از موقع معمول خوردن . خوردن بدانگاه که اشتها غالب بود : گرگلشکر خوری بتکلف زیان کندور نان خشک دیرخوری گلشکر شود.سعدی .
-
نازک آغوش
لغتنامه دهخدا
نازک آغوش . [ زُ ] (ص مرکب ) آنکه دارای بر و آغوش نرم و ملایم باشد. (ناظم الاطباء). نرم بر. نرم تن . لطیف اندام . نازک بدن : به شیرینی از گلشکر نوش تربه نرمی ز گل نازک آغوش تر.نظامی .
-
گل انگبین
لغتنامه دهخدا
گل انگبین . [ گ ُ اَ گ َ ] (اِ مرکب ) گلی که با انگبین آمیزند چنانکه گلقند. گلی که با قند آمیزند. (فرهنگ رشیدی ) : گر بر کران دجله کسی نام او بردآب انگبین ناب شود گل گل انگبین . عمادی مروزی (از احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 1192). || معجونی ...
-
خاله بی بی
لغتنامه دهخدا
خاله بی بی . [ ل ِ ] (اِخ ) نام آشی است از آش های آرد که در آن برنج نیز کنند. (برهان قاطع) (آنندراج ). آشی که کمینه تر آشهاست . (شرفنامه ٔ منیری ) : خاله بی بی چو ترا میل طبیعت باشدعمه خاتون بنهد بهر تو طشتی بر بار. بسحاق اطعمه (از آنندراج ).نخواهم گ...
-
گوارشت
لغتنامه دهخدا
گوارشت . [ گ ُ رِ ] (اِمص ، اِ)(از: گوار+ -ِشت ، پسوند اسم مصدر) به معنی گوارش است که ترکیبی باشد که به جهت هضم طعام خورند. (برهان ): و چون معده پاک کرده باشند تریاق بزرگ وگوارشتهاء گرم به کار برند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).قرص لیموی و گوارشت لطیف عنبرگ...
-
طغار
لغتنامه دهخدا
طغار. [ طَ ] (اِ) تغار. طشت گِلین : گل و شکر به طشتی یا لاکی چوبین یاطغاری سفالین در کنند، یک تو گل ، یک تو شکر [ در ساختن گلشکر ]. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). تا شما را از غرقاب هلاکت و طغار خون بیرون کشم . (جهانگشای جوینی ). و مؤمنان را چون شتران ماهار...
-
هیضة
لغتنامه دهخدا
هیضة. [ هََ ض َ ] (ع مص ) بازگردان کردن غم واندوه یا خوگر شدن بدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || بازگشتن بیماری بعد بیماری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || ناگوارد افتادن طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || به راه افتا...
-
راح
لغتنامه دهخدا
راح . (ع اِ) شادمانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ارتیاح یعنی نشاط، گویند: فقدت راحی فی الشباب ؛ یعنی ارتیاحی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد):ای دریغا مرغ خوش الحان من راح روح و روضه و ریحان من . مولوی . || پنجه . (منتهی الارب ). کف های دست . (آنن...
-
زیان کردن
لغتنامه دهخدا
زیان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ضرر کردن . خسارت کشیدن . (از ناظم الاطباء). متضرر شدن . ضرر دیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : زیان کردند خصمانت به طَمْع سود بسیاری به طَمْع سود در طبع است نادان را زیان کردن . قطران .و قصد این عابدان مکن که زیان کن...