هیضة. [ هََ ض َ ] (ع مص ) بازگردان کردن غم واندوه یا خوگر شدن بدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || بازگشتن بیماری بعد بیماری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || ناگوارد افتادن طعام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || به راه افتادن شکم . اسهال . (اقرب الموارد). رفتن شکم . روانی شکم . (زمخشری ). پیچاک شکم . شکم روش . هَیْضَة، بیرون شدن مواد فاسد ناگوارده با قی یا اسهال با سختی و عنف . (کشاف اصطلاحات الفنون از بحر الجواهر). || (اِ) اسهال و قی با هم . (از اقرب الموارد). طساءة. (بحر الجواهر) :
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا.
آدم از آن دانه که شد هیضه دار
توبه شدش گلشکر خوشگوار.
ز سیری مباش آن چنان شادکام
که از هیضه زهری درافتد به جام .
- هیضه زدن ؛ قی و اسهال کردن پی هم بسبب ناگواری طعام . (آنندراج ) :
ای مرد قناعت است خواهش پی کن
قطع نظر از حاصل روم و ری کن
زین گونه که کرس (؟) می خوری بر سر هم
کو هیضه زن به کشت عالم قی کن .
مگس سان هر یکی صد بوسه میزد
که چندین هیضه زان سنبوسه میزد.