کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گزنۀ سفید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گزنه
لغتنامه دهخدا
گزنه . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین ، واقع در 37 هزارگزی شمال ضیأآباد و 3هزارگزی راه عمومی . هوای آن سرد و دارای 292 تن سکنه است . آب آنجا بهار از رودخانه ٔ کوهین و قنات تأمین میشود. و محصول آن غلات ، عدس آبی و د...
-
گزنه
لغتنامه دهخدا
گزنه . [ گ َ زَ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاریجان . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 154). رجوع به گزنگ شود.
-
گزنه
لغتنامه دهخدا
گزنه . [ گ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) کردی گزگزک ، گزگز ، اورتیکا . گیاهی است علفی ، از تیره ٔ گزنه ، که برگهای دندانه دار آن پوشیده از کرکهای یک سلولی است و در آنها مایع سوزآوری ترشح میشود، از این لحاظ در موقع لمس کردن سوزش شدیدی احساس میگردد. رجوع شود به گ...
-
گزنه
لغتنامه دهخدا
گزنه . [ گ َ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ،واقع در 20000گزی جنوب باختری سنندج و 3000گزی باختر شوسه ٔ سنندج به کرمانشاه ، هوای آن سرد و دارای 125تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنی...
-
گزنه
لغتنامه دهخدا
گزنه . [ گ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 18000گزی شمال باختری ده شیخ ، کنار رودخانه ٔ زمکان نزدیک مرز عراق . هوای آن گرم و دارای 100تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ زمکان تأمین میشود. محصول مختصر آ...
-
گزنه کش
لغتنامه دهخدا
گزنه کش . [ گ َ ن َ / ن ِ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش شهرستان ارومیه ، واقع در 22 هزارگزی جنوب باختری ارومیه و یکهزاروپانصدگزی شمال راه ارابه رو زیوه . دارای 48 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات ، توتون و ش...
-
جستوجو در متن
-
کزنه
لغتنامه دهخدا
کزنه . [ ک َ / ک ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) مرغی باشد سیاه و سفید وسری بزرگ دارد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). صُرَد. (از انجمن آرا) (آنندراج ). ستوچه . شیر گنجشک . (یادداشت مؤلف ). یکی از اقسام پرستو. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به پرستو شود. || تخ...
-
توت
لغتنامه دهخدا
توت . (اِ) میوه ای است معروف ، سفید آن قائم مقام انجیر است و سیاه آن راتوت شامی گویند. چون آن را نارسیده خشک کنند قائم مقام سماق باشد و معرب آن توث است که بجای فوقانی آخر ثای مثلثه باشد و سفید آن را به عربی توث حلو، و سیاه آن را توث حامض خوانند. (بره...
-
لبدیسان
لغتنامه دهخدا
لبدیسان . [ ل َ ] (اِ مرکب ) یا تیره ٔ نعناعیان . گیاهان این تیره همه علفی و بحالت خودرو در مزارع و کوه ها و صحاری میرویند. یکی از علائم شناسائی آنها کرکهای مخصوصی است که بر روی برگهای آن دیده می شود و بر روی این کرکها کیسه ٔ کوچکی است که پرده ٔ نازک...