کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرمی دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرمی دار
لغتنامه دهخدا
گرمی دار. [ گ َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ مزاج گرم : ز گرمی کآن هوا در کار او بودهوا گفتی که گرمی دار اوبود. نظامی .و مردم گرمی دار را [ گوشت خرگور ] زیان دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
واژههای مشابه
-
گرمی خونابه
لغتنامه دهخدا
گرمی خونابه . [ گ َ ی ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بسیاری و شتاب و تعجیل در گریه باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
گرمی کردن
لغتنامه دهخدا
گرمی کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محبت ورزیدن . مهر و علاقه از خود نشان دادن : میر با تو ز خوی نیک به دل گرمی کردگرچه در سرما با میر نرفتی بسفر. فرخی .وگر با همه خلق نرمی کندتو بیچاره ای با تو گرمی کند. سعدی (بوستان ).رجوع به گرمی نمودن شود. || خ...
-
گرمی نمودن
لغتنامه دهخدا
گرمی نمودن . [ گ َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) گرمی کردن . مهربانی کردن : هزاران لطف کرد و گرمی نمودابر مهر دوشین فراوان فزود. شمسی (یوسف و زلیخا).فراوان بپرسید و گرمی نموددلش را بدو مهربانی فزود. شمسی (یوسف و زلیخا).بشد مرد و بسیار گرمی نمودبجا ...
-
گرمی سنج
لغتنامه دهخدا
گرمی سنج . [ گ َ س َ ] (اِ مرکب ) آلتی است که برای تعیین مقدار حرارت یک جسم بکار میرود. واحد مقدار حرارت کالری است . رجوع به گرماسنج شود.
-
گرمی کلا
لغتنامه دهخدا
گرمی کلا. [ گ َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بارفروش . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 157).
-
مجلس گرمی
لغتنامه دهخدا
مجلس گرمی . [ م َ ل ِ گ َ ] (حامص مرکب ) مجلس آرایی .با سخنان مطبوع و حرکات و اطوار خوشایند حاضران مجلس را سرگرم کردن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
بازار گرمی
لغتنامه دهخدا
بازار گرمی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) رواج . روایی .
-
پشت گرمی
لغتنامه دهخدا
پشت گرمی . [ پ ُ گ َ ] (حامص مرکب ) اعتماد. مظاهرت . قوی پشتی . استظهار. اطمینان : کرا پشت گرمی ز یزدان بودهمیشه دل و بخت خندان بود. فردوسی .هم ایدر مرا پشت گرمی بدوست که هم پهلوان است و هم شاه دوست . فردوسی .مرا پشت گرمی بد از خواسته بفرزند بودم دل ...
-
خون گرمی
لغتنامه دهخدا
خون گرمی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) مهربانی . رأفت . عطوفت . مهرورزی . (یادداشت مؤلف ). جنبش روح از روی مودت و مهربانی . (ناظم الاطباء). || تپاک . جوشش . الفت . (آنندراج ). زود انس گیری با همه کس . زود جوشی با همه :کباب تر به اخگر آنچنان هرگز نمی چسبدک...
-
جستوجو در متن
-
مقبب
لغتنامه دهخدا
مقبب . [ م ُ ق َب ْ ب َ ] (ع ص ) بیت مقبب ؛ خانه ٔ قبه دار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). قبه دار : چو بر روی آب اوفتد آفتاب ز گرمی مقبب شود روی آب . نظامی .|| یکی از انواع سه گانه ٔ بسائط. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا)....
-
حمة
لغتنامه دهخدا
حمة. [ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) (یعنی چشمه های آب داغ ) یکی از شهرهای حصار دار لفتالی میباشد. (یوشع 19 : 25). و دور نیست که همان حمام یا چشمه های گرمی باشد که بمسافت یک میل بجنوب طبریه واقع و همواره بواسطه آبهای کبریتش معروف بوده ، بموافق طب شست و شودر آن...
-
رمض
لغتنامه دهخدا
رمض . [ رَ م َ ] (ع مص ) گرم شدن روز. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). سخت گرم شدن روز. (از منتهی الارب ). شدت یافتن حرارت روز. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ). || سوختن پای از گرمای زمین . (تاج المصادر بیهقی ). سوخته شدن پای از گرمی زمین . (زوزنی ). س...