کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گردنکشی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گردنکشی کردن
لغتنامه دهخدا
گردنکشی کردن .[ گ َ دَ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استکبار کردن . مخالفت کردن . تکبر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تطاول . (دهار) (منتهی الارب ). اباء. (دهار) (زوزنی ) (مجمل اللغه ). تبدخ . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
گردن شقی کردن
لغتنامه دهخدا
گردن شقی کردن . [ گ َ دَ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب )گردنکشی کردن . تکبر کردن . و رجوع به گردن شقی شود.
-
ناسازواری کردن
لغتنامه دهخدا
ناسازواری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اطاعت نکردن . گردنکشی کردن . (از ناظم الاطباء). || بدسلوکی . بدرفتاری . دشمن خوئی . || ناسازگاری کردن . سازگاری نداشتن . رجوع به ناسازوار شود.
-
تنخیط
لغتنامه دهخدا
تنخیط. [ ت َ ] (ع مص ) گردنکشی کردن بر کسی و تکبر نمودن . (منتهی الارب ) .
-
تأبی
لغتنامه دهخدا
تأبی . [ ت َ ءَب ْ بی ] (ع مص ) (از «اب ی ») گردنکشی کردن . (آنندراج ). تأبی بر کسی ؛ گردن کشی کردن از وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
زمخ
لغتنامه دهخدا
زمخ . [ زَ ] (ع مص ) فخر و تکبر کردن . (زوزنی ). تکبر کردن . گردنکشی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
گردن شقی
لغتنامه دهخدا
گردن شقی . [ گ َ دَ ش َ ] (حامص مرکب ) تکبر. گردنکشی . ایستادگی در مقابل فرمانی . و رجوع به گردن شقی کردن شود.
-
تبذخ
لغتنامه دهخدا
تبذخ . [ ت َ ب َذْ ذُ ] (ع مص ) بزرگی نمودن و بزرگ منشی کردن . || بلند گردیدن . (از قطر المحیط). || گردنکشی کردن . (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
زخف
لغتنامه دهخدا
زخف . [ زَ ] (ع مص ) فخر کردن و تکبر نمودن . و همچنین است ، زخیف و ازخاف . مزخف ، مرد متکبر. (منتهی الارب ). نازیدن و گردنکشی کردن . مصدر دیگر آن زخیف و وصف از آن زاخف ومِزْخَف می آید. (از القطر المحیط) (از متن اللغة).
-
شغز
لغتنامه دهخدا
شغز. [ ش َ ] (ع مص ) گردنکشی کردن و زیادتی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).تطاول . (اقرب الموارد). || برآغالانیدن میان قومی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). شورانیدن و تحریک کردن قوم را. (از اقرب الموارد).
-
عناد
لغتنامه دهخدا
عناد. [ ع ِ ] (ع مص ) از همدیگر جدا گردیدن و کرانه گزیدن . (منتهی الارب ). جدا شدن از کسی و با خلاف و عصیان با وی معارضه کردن . (از اقرب الموارد). || مکافات کردن بخلاف . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || مرتکب خلاف و عصیان گشتن . (از ناظم الاطباء)...
-
تحزفر
لغتنامه دهخدا
تحزفر. [ ت َ ح َ ف ُ] (ع مص ) بزرگی نمودن از خود: یقول الناس للمتکبر هو یتحزفر علینا؛ ای یتعظم کأنه من آل ذی حزفر. || گردنکشی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تزنبر
لغتنامه دهخدا
تزنبر. [ ت َ زَ ب ُ ] (ع مص ) تکبر نمودن و گردنکشی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تکبر. (اقرب الموارد) (المنجد). || روی ترش نمودن . تقطیب . (اقرب الموارد) (المنجد).
-
تکبر کردن
لغتنامه دهخدا
تکبر کردن . [ ت َ ک َ ب ب ُ ک َدَ ] (مص مرکب ) غرور و خودبینی کردن . گردنکشی و گستاخی کردن . خود را بر دیگران برتر نشان دادن . مردم رادر مقابل خود ناچیز و بیمقدار پنداشتن : کسی کو تکبر کند باکسان به خواری شود کمتر از ناکسان . (بوستان ).تو نیز ار تکبر...