کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گرجی محله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گرجی محله
لغتنامه دهخدا
گرجی محله . [ گ ُ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره طقان بخش بهشهر شهرستان ساری که در 8هزارگزی باختر بهشهر و 2هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ بهشهر به ساری واقع است . هوای آن معتدل ، مرطوب و مالاریائی و دارای 2500 تن جمعیت است . آب آن از قنوات تا...
-
گرجی محله
لغتنامه دهخدا
گرجی محله . [ گ ُ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان که در یازده هزارگزی خاور کردکوی و 2هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ گرگان به بندر ترکمن واقع است . هوای آن معتدل و مرطوب و دارای 180 تن جمعیت است . آب آن از قنات تأ...
-
واژههای مشابه
-
گرجی خیل
لغتنامه دهخدا
گرجی خیل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان راستویی بخش سوادکوه شهرستان شاهی ، واقعدر 36هزارگزی جنوب پل سفید و 4هزارگزی ایستگاه ورسک .هوای آن سردسیر و دارای 230 تن جمعیت است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات می باشد. شغل اهالی زر...
-
گرجی سرا
لغتنامه دهخدا
گرجی سرا. [ گ ُ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لنگا شهرستان شهسوار که در 26هزارگزی جنوب خاوری شهسوار و 1500گزی جنوب راه شوسه ٔ شهسوار به چالوس واقع و دارای 40 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
گرجی کلا
لغتنامه دهخدا
گرجی کلا. [ گ ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسپیور و شوراب بخش مرکزی شهرستان ساری که در 5هزارگزی جنوب باختری ساری و پانصدگزی جنوب راه شوسه ٔ ساری به شاهی دشت واقع است . هوای آن معتدل ، مرطوب و مالاریایی و دارای 130 تن جمعیت است . آب آن از رودخانه ...
-
یمینی گرجی
لغتنامه دهخدا
یمینی گرجی . [ ی َ نی ِ گ ُ ] (اِخ ) از موالی شاه طهماسب صفوی بود و در شعر طبعی قوی داشت . از اشعار اوست :دستی که عنان خویش گیردامروز درآستین کس نیست .(از صبح گلشن ص 616) (از فرهنگ سخنوران ).
-
پیشکین گرجی
لغتنامه دهخدا
پیشکین گرجی . [ ن ِ گ ُ ] (اِخ ) حاکم پیشکین (صحیح : مشکین ). و بعبارت بهتر حاکم و راوی ناحیتی به آذربایجان شرقی که بنام وی پیشکین (صحیح : مشکین ) شده است . (نزهةالقلوب چ اروپا ص 82).
-
ده گرجی
لغتنامه دهخدا
ده گرجی . [ دِه ْ گ ُ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان حومه ٔ بخش اشنویه شهرستان ارومیه . واقع در 13هزارگزی اشنویه . آب آن از دره و چشمه تأمین می شود.سکنه ٔ آن 261 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
ممتاز گرجی
لغتنامه دهخدا
ممتاز گرجی . [ م ُ زِ گ ُ ] (اِخ ) فضل علی بیک شاعر. نواده ٔ اصلان بیک از رجال دوره ٔ شاه سلیمان صفوی است . از اوست :تا گرمی رخسار ترا دید نگاهم در چشم ترم چون مژه خشکید نگاهم از دیده برون یکسر مژگان ننهد پای تا گشت ز دیدار تو نومید نگاهم .(از تذکره ...
-
بشکین گرجی
لغتنامه دهخدا
بشکین گرجی . [ ب ِ ن ِ گ ُ ] (اِخ ) نام حاکمی که اسم خود را بر شهر بشکین [مشکین ] از شهرهای معروف آذربایجان گذاشت . (جهانگشای جوینی چ لیدن 1334 هَ . ق . ج 2 حاشیه ٔ ص 184). و رجوع به مشکین شود.
-
خسرو گرجی
لغتنامه دهخدا
خسروگرجی . [ خ ُ رَ / رُ وِ گ ُ ] (اِخ ) وی از غلامان مملوک حاجی ابراهیم خان اعتضادالدوله شیرازی بود و بعد از فتنه ٔ آن ایام چندی بملازمت اسداﷲخان ولد حاجی بسر برد و در خدمت نواب شاهزاده محمدتقی میرزا مقرری و جامگی خوار شد و مدتی بزیست و این بیت از ا...
-
جانی بیگ گرجی
لغتنامه دهخدا
جانی بیگ گرجی . [ب َ گ ِ گ ُ ] (اِخ ) خوندمیر چنین آرد: آنگاه صاحب قران جمجاه (امیرتیمورگورگان ) بجانب دره جانی بیگ گرجی (گرجستان ) شتافته ، جانی بیگ از خوف جان التجا به آستان دولت آشیان نمود. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 486).
-
زال بیگ گرجی
لغتنامه دهخدا
زال بیگ گرجی . [ ب ِ گ ِ گ ُ ] (اِخ ) از معتبران طبقه ٔ گرجیه و طرفدار سلطان حیدرمیرزا (فرزند سوم شاه طهماسب ) بود خواهر وی از همسران شاه طهماسب و مادر فرزند هفتم وی ، امام قلی میرزا و او خود حمامی خاص شاه بود. مؤلف تاریخ عالم آرا آرد: زال بیک گرجی ...
-
قاسم آباد گرجی
لغتنامه دهخدا
قاسم آباد گرجی . [ س ِ دِ گ ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان افشاریه ٔ ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران در 24هزارگزی باختر کرج . در جلگه واقع و هوای آن معتدل است . 135 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و رود کردان و محصولات آن غلات ، بن شن ، انگور، صیفی و لبنیا...