کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گذری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گذری
لغتنامه دهخدا
گذری . [ گ ُ ذَ ] (ص نسبی ) عابر. ابن سبیل . رونده : آورده اند که در آبگیری از راه دور و از گذریان و تعرض ایشان مصون ، سه ماهی بودند. (کلیله و دمنه ). || نغل ؛ کنده ای بود فراخ از بهر چارپایان و گذریان در آنجا مأوی ̍ گیرند و به تازی کهف خوانند. (حاش...
-
جستوجو در متن
-
زودگسل
لغتنامه دهخدا
زودگسل . [ گ ُ س ِ / س َ ] (نف مرکب ) زودگسلنده . که در اندک زمانی علاقه ٔ خود را از کسی یا چیزی برد : نه عیب تست که بیگانه وار می گذری کسی که زودگسل نیست دیرپیوند است .نظیری .
-
گوشه کنار
لغتنامه دهخدا
گوشه کنار. [ش َ / ش ِ ک ِ ] (اِ مرکب ) طرف . سو. جانب : حافظا گر نروی از در او هم روزی گذری بر سرت از گوشه کناری بکند. حافظ.|| این طرف و آن طرف . این سو و آن سو: اخباری از گوشه کنار شنیده شد.
-
گذر داشتن
لغتنامه دهخدا
گذر داشتن . [ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) معبر داشتن . راه داشتن . عبور کردن : گذری داشتم به کویی و نظری به ماهرویی . (گلستان ).دریغ پای که بر خاک مینهد معشوق چرانه بر سر و بر چشم ما گذر دارد.سعدی (بدایع).
-
خفیف مخبون
لغتنامه دهخدا
خفیف مخبون . [ خ َ ف ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام بحری از بحور عروضی است . بر وزن : فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن چون : گذری کن بکوی من نظری کن بروی من چو امید دلم تویی بپذیر آرزوی من .؟ (یادداشت بخط مؤلف ).
-
رقص کنان
لغتنامه دهخدا
رقص کنان . [ رَ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال رقصیدن . (فرهنگ فارسی معین ). در حال رقص : از قدمش چون فلک رقص کنان شد زمین همچو ستاره به صبح خانه گرفت اضطراب . خاقانی .مرغ شد اندر هوا رقص کنان صبحدم بلبله را مرغ وار وقت سماع است هم . خاقانی .او رقص...
-
کلیسیا
لغتنامه دهخدا
کلیسیا. [ ک ِ ] (اِ) کلیسا، از «اکلیسا»ی یونانی بمعنی انجمن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلیسا. (فرهنگ فارسی معین ) : مسجد کلیسیا نشده ست ای پسر هنوزگرچه به شهر همبر مسجد کلیسیاست . ناصرخسرو.چون شاه بازگشت ز ابخاز روز عیدفرمود چاشتگه گذری بر کلیسیا...
-
زیارتگه
لغتنامه دهخدا
زیارتگه . [ رَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مزار. زیارتگاه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ز سمرقند بسی کس به دعای توشدندبه زیارتگه کاشان و عبادتگه اوش . سوزنی .رفت از آنجا و برگ راه بساخت به زیارتگه مقدس تاخت . نظامی .زیارتگه اصل داران پاک ولی نعمت فرع داران خ...
-
ورستاد
لغتنامه دهخدا
ورستاد. [ وَ رَ ] (اِ) اوقات گذری باشد که به جهت مردم نامرادو طالب علم مقرر سازند. (برهان ). وظیفه و مقرری و مدد معاش که برای مردم طالب علم برقرار میکنند. (ناظم الاطباء). وظیفه . (برهان ) (دهار) (ناظم الاطباء). وظیفه ٔ مقرر که بدان اوقات گذر کنند. وظ...
-
همت خواستن
لغتنامه دهخدا
همت خواستن . [ هَِ م ْ م َ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) یاری طلبیدن . دعای خیر و مدد و عطف توجه خواستن از مرشد و پیر برای کمال خود یا برای توفیق در کاری : به خدمت علما و صلحا و عبادقیام نماید و همت خواهد. (مجالس سعدی ). این بگفت و پدر را وداع کرد و همت ...
-
ابن سبیل
لغتنامه دهخدا
ابن سبیل . [ اِ ن ُ س َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) راه گذری . (مهذب الاسماء) (دهار). رهگذری . (خلاص نطنزی ). ابن السبیل . راهگذار. رهگذر. راه رو. مسافر : شنیدم که یک هفته ابن السبیل نیامدبمهمانسرای خلیل . سعدی .|| در اصطلاح فقهاء مسافری از وطن ْ دور که ...
-
قطاة
لغتنامه دهخدا
قطاة. [ ق َ ] (ع اِ) سرین . (منتهی الارب ). عجز. (اقرب الموارد). || مابین هر دو ران . (منتهی الارب ). مابین الورکین . (اقرب الموارد). || جای نشستن ردیف از ستور. (منتهی الارب ). مقعد الردیف من الدابة. تقول : رکبت قطاة الفرس . (اقرب الموارد). || مرغی ا...
-
آماجگاه
لغتنامه دهخدا
آماجگاه . (اِ مرکب ) آماج . نشانه گاه : سرشک دیده برخسار تو فروباردهر آنگهی که بر آماجگاه او گذری . عماره .کند به تیر چو زنبورخانه سندان رااگر نهند بر آماجگاه او سندان . فرخی .زمین هست آماجگاه زمان نشانه تن ما و چرخش کمان . اسدی .برکند تیر تو زآنسان ...
-
جهانشاه قاجار
لغتنامه دهخدا
جهانشاه قاجار. [ ج َ هَِ ] (اِخ ) پسر فتحعلیشاه . از شاعران است . وی در اشعار خود به جهان تخلص میکرد. او راست : نوید وصل بمن میدهی ولی ترسم کشد بوعده ٔ وصل تو انتظار مرا.گذر بکوی تو جایی نمیتوان کردن ز بس بکوی تو دل بر سر دل افتاده ست .ای صبا کن گذری...