کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کیو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کیو
لغتنامه دهخدا
کیو. [ ک َ ] (اِ) به معنی کاهو باشد، و آن تره ای است که خورند و به عربی خس خوانند. (برهان ) (آنندراج ). کاهو را گویند، و آن را کوک نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). کاهو که خوردن آن خواب آورد. و در سامی کیبو (به زیادتی بای موحده ) آورده . (فرهنگ رشیدی )...
-
کیو
لغتنامه دهخدا
کیو. [ وْ ] (اِ) نامی است که در آستارا به زیرفون دهند. نرم دار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به زیرفون و نرم دار شود.
-
کیو
لغتنامه دهخدا
کیو. [ ی ُ ] (اِخ ) نام جزیره ای دربحرالروم متعلق به دولت عثمانی که جزیره ٔ سقز نیز گویند. (ناظم الاطباء). ساقز. ارض المصطکی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جزیره ای از مجمعالجزایر یونان و یکی از چند نقطه ای است که آنجا را زادگاه همر شاعر معروف یون...
-
واژههای مشابه
-
ازون کیو
لغتنامه دهخدا
ازون کیو. [ ] (اِخ ) موضعی است در جنوب بیو، از نواحی شمال غربی ترکستان روس .
-
پنتوری کیو
لغتنامه دهخدا
پنتوری کیو. [ پ َ ی ُ ] (اِخ ) برناردو بتی (معروف به ...) نقاش دینی ایطالیائی متولد در پروز و صاحب آثاری جالب نظر است . (1454 - 1513 م .).
-
دای کیو
لغتنامه دهخدا
دای کیو. [ ] (اِخ ) (بمعنی ممالک عظیم ) نامی که بزبان مغولی به دو ولایت قراچانک و چغان چانک دهند و بزبان هندی قندو و بزبان فارسی قندهار نامند و حدود آن منتهی است به ولایت تبت وتنکقوت و بعضی ولایات و کوههای هندوستان ولایت ختای وزر دندان . (جامع التوار...
-
جستوجو در متن
-
کیوده
لغتنامه دهخدا
کیوده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ) به معنی کیود است که علت و ماده باشد. (برهان ). و رجوع به کیو و کیود شود.
-
تئوپومپ
لغتنامه دهخدا
تئوپومپ . [ ت ِ ءُ پُم ْ ] (اِخ ) تِاُپُمپ نویسنده و مورخ یونانی است که در حدود 380 ق . م . مسیح در«کیو» متولد شد و در اواخر قرن چهارم قبل از میلاد درگذشت . وی فرزند مرد ثروتمندی از اهالی «کیو» بوده پس از آنکه از «کیو» تبعیدشد به آتن مهاجرت کرده و شا...
-
ارض المصطکی
لغتنامه دهخدا
ارض المصطکی . [ اَ ضُل ْ م َ طَ کا ] (اِخ ) جزیره ٔ کیو از جزایر یونان . (نخبةالدهر دمشقی ص 139، 143، 228 و LXXVI).
-
کیود
لغتنامه دهخدا
کیود. [ ک َ ] (اِ) به معنی کیو است که ماده و سبب و علت باشد. (از برهان ). به معنی ماده و سبب و علت باشد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 262 شود.
-
کیه
لغتنامه دهخدا
کیه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) نوعی از علک رومی است که مصطکی باشد. (برهان ) (آنندراج ). مصطکی را گویند.(فرهنگ جهانگیری ). مصطکی همان کیه است ، و آن را علک الروم و علک رومی نیز گویند، و نوعی از آن سیاه است که مصطکی نبطی نامیده می شود. نام کیه محل اصلی این ن...
-
کیوس
لغتنامه دهخدا
کیوس . [ ک َ / کیو ] (اِخ ) نام جزیره ای است که عذرا معشوقه ٔ وامق را آنجا فروختند. (برهان ) (ناظم الاطباء). جزیره ای است که عذرا را در آنجا فروختند و منقلوس خرید. (فرهنگ اوبهی ). نام جزیره ای از جزایر یونان واقع در مغرب آسیای صغیر. (از یادداشت به خط...
-
کیوه
لغتنامه دهخدا
کیوه . [ ک َی ْ/ ک ِی ْ وَ / وِ ] (اِ) سبزه ای که برگ آن مغز دارد ومیوه ٔ آن خوش و خوب باشد. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). سبزه ای باشد که برگ آن مغزدار و میوه اش خوب و خوشبوی می باشد. (برهان ). || بعضی گویند کاهوست ، و آن تره ای باشد که خور...