کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کین جوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کین جوی
لغتنامه دهخدا
کین جوی . (نف مرکب ) انتقامجو. کینه جو : چه جویی مهر کین جویی که با اوحدیث مهرجویی درنگیرد. خاقانی .رجوع به کینه جوی شود. || جنگجو. دلاور. جنگ آور. رزمجوی : ز گردان کین جوی سیصدهزارسپه داشت شایسته ٔ کارزار. اسدی .بزد خیمه و صدهزار از سران گزین کرد کی...
-
واژههای مشابه
-
کین آختن
لغتنامه دهخدا
کین آختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کین کشیدن . کینه کشیدن . انتقام گرفتن : دگر اسب شبدیز کز تاختن نماندی به هنگام کین آختن . فردوسی .همی برد بر هر سویی تاختن بدان تاختن بود کین آختن . فردوسی .یلانی که شان پیشه کین آختن شبانروز خو کرده بر تاختن .اسدی .
-
کین آوردن
لغتنامه دهخدا
کین آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) خصومت و ستیزگی و جنگ و جدال . (ناظم الاطباء). جنگیدن . نبرد کردن . رزم آزمودن : دل کینه ورْشان به دین آورم سزاوارتر زآنکه کین آورم . فردوسی .اگر پیل با پشّه کین آوردهمی رخنه در داد و دین آورد. (از العراضه ). || انتقام...
-
کین انگیختن
لغتنامه دهخدا
کین انگیختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) جنگ برانگیختن . مسبب جنگ شدن : دگر کین مینگیز در هیچ بوم سر کینه خواهان مکش سوی روم .نظامی .
-
کین ایرج
لغتنامه دهخدا
کین ایرج . [ ن ِ رَ ] (اِخ ) نام لحنی از سی لحن باربد. (فرهنگ رشیدی ). نام لحن نوزدهم است از سی لحن باربد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کینه ٔ ایرج . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) : چو کردی کین ایرج را سرآغازجهان را کین ایرج نو شدی باز.نظامی .
-
کین بستن
لغتنامه دهخدا
کین بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) انتقام کشیدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کین تاختن
لغتنامه دهخدا
کین تاختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) جنگ کردن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چو دید او گرفت آرزو ساختن که من با تو آیم به کین تاختن .اسدی (از یادداشت ایضاً).
-
کین توختن
لغتنامه دهخدا
کین توختن . [ تو ت َ ] (مص مرکب ) انتقام کشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). انتقامجویی کردن : نخواهی دبیری تو آموختن ز دشمن نخواهی تو کین توختن . فردوسی .متوز کین ، عدو را به روزگار سپارکه روزگار به تعجیل از او بتوزد کین . امیرمعزی (از آنندراج ).مرغان ... ...
-
کین جستن
لغتنامه دهخدا
کین جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) با دشمنان به جنگ برخاستن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جنگ آوردن : به آورد هر دو برآویختندهمی خاک بر اختران ریختندفراوان ز هر گونه جستند کین نه این زآن سته شد نه نیز آن از این . فردوسی . || انتقام کشیدن . انتقامج...
-
کین خواستن
لغتنامه دهخدا
کین خواستن . [ خوا / خا ت َ] (مص مرکب ) انتقام کشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). انتقامجویی کردن . خونخواهی کردن . کین جستن : کنون است هنگام کین خواستن بباید بسیجید و آراستن . دقیقی .تو خواهی مگر کین آن نامداروگرنه منم کینه را خواستار. فردوسی .چو بارستم آ...
-
کین داشتن
لغتنامه دهخدا
کین داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دشمنی به دل داشتن . حقد در دل داشتن . عداوت و بغض از کسی داشتن : چو دیندار کین دارد از پادشانگر تا نخوانی ورا پارسا. فردوسی .کین مدار آنها که از کین گمرهندگورشان پهلوی کین داران نهند. مولوی .رجوع به کین دار شود
-
کین ستاندن
لغتنامه دهخدا
کین ستاندن . [ س ِ دَ ] (مص مرکب ) کین ستدن . انتقام کشیدن : ببخش ای شاه دریادل بکوش ای خسرو عادل که گاه بخشش و کوشش دهی زرّ و ستانی کین . امیرمعزی (از آنندراج ).رجوع به کین ستدن شود.
-
کین ستدن
لغتنامه دهخدا
کین ستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) انتقام کشیدن . انتقام گرفتن . خونخواهی کردن . و رجوع به کین ستان شود.
-
کین سیاوش
لغتنامه دهخدا
کین سیاوش . [ن ِ وَ / وُ / وو ] (اِخ ) کینه ٔ سیاوش . نام لحنی است از سی لحن باربد. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). نام لحن بیستم از جمله ٔ سی لحن باربد. (برهان ) : واهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجیب است و مطربان آن سرودها را کین سیاوش گویند. (تاریخ...