کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوک بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کوک زدن
لغتنامه دهخدا
کوک زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) دو پاره جامه را بهم پیوند کردن به طریق استعجال تا در دوختن کم و زیاده نشود. (آنندراج ). بخیه زدن با دست در روی پارچه و جامه . (از فرهنگ فارسی معین ). با بخیه های خرد دوزند. با بخیه های دورادور دوختن بار اول را. جامه را ...
-
کوک شدن
لغتنامه دهخدا
کوک شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) موافق شدن ساز با سازی . (آنندراج ) (غیاث ). هماهنگ شدن و موافق گشتن ساز و آواز. (ناظم الاطباء). آهنگ یافتن سازها. میزان شدن آلات موسیقی . (فرهنگ فارسی معین ). || منظم گشتن حرکات دستگاه ساعت به وسیله ٔ پیچاندن فنر مخصوص...
-
کوک کردن
لغتنامه دهخدا
کوک کردن . [ کو ک َ دَ ] (مص مرکب ) به معنی موافق ساختن است اعم از ساز و آواز و غیره . (برهان ). موافق کردن ساز و موافق کردن آواز. (آنندراج ) (غیاث ). هماهنگ کردن و موافق ساختن سازها و آوازها. (ناظم الاطباء). آهنگ دادن سازها. میزان کردن آلات موسیقی ....
-
غروب کوک
لغتنامه دهخدا
غروب کوک . [ غ ُ ] (ص مرکب ) ساعتی که کوک آن غروب و طلوع خورشید را معین می کند. مقابل ظهرکوک .
-
دسته کوک
لغتنامه دهخدا
دسته کوک . [ دَ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) ساعتی که پیچاندن و جمع کردن فنر آن که چرخهای ساعت را بحرکت درمی آورد بوسیله ٔ دسته ٔ مخصوص که بر کنار ساعت تعبیه شده است انجام گیرد. ساعتی که از محل دسته ٔ آن کوک شود و فنر آن برای براه انداختن چرخها، با پیچاندن ...
-
راست کوک
لغتنامه دهخدا
راست کوک . (ص مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) در تارهای ذوی الاوتار (یا سازهای زهی ) که یکسر سیمها به کاسه ٔ ساز متصل است و ثابت میباشد سر دیگر آن سیمها به گوشه های غیرثابت اتصال دارد که برای کم و زیادکردن آوای ساز، آن گوشه ها را بطرف راست یا چپ میپیچانند. ت...
-
قلعه کوک
لغتنامه دهخدا
قلعه کوک . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بافت بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، واقع در 58هزارگزی جنوب بمپور، کنار راه مالرو چانف به لاشار. سکنه ٔ آن 25 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ناهم کوک
لغتنامه دهخدا
ناهم کوک . [ هََ ] (ص مرکب ) که هم کوک نیست . سازی که سیم هایش کوک نباشد. مقابل هم کوک .
-
پانک کوک
لغتنامه دهخدا
پانک کوک . (اِخ ) خاندانی از صاحبان مطابع و ناشرین فرانسوی در دو قرن 18 و 19 و بزرگترین افراد این خاندان شارل بود (مولد پاریس در 1780م .1193/ هَ . ق . و وفات در سنه ٔ 1844م .1259/ هَ . ق . و او کتابی سودمند بنام کتابخانه ٔ فرانسوی زبان لاطینی یا مجمو...
-
چپ کوک
لغتنامه دهخدا
چپ کوک . [ چ َ ] (ص مرکب ) مقابل راست کوک . ساعتی که کوک آن از جانب چپ کنند. نوعی ساعت که راست کوک نباشد. ساعت چپ کوک . آن ساعت که از جانب چپ ، کوک شود. || (اصطلاح موسیقی ) ساز چپ کوک . سیم چپ کوک .
-
چهارتخته کوک
لغتنامه دهخدا
چهارتخته کوک . [ چ َ ت َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . 115 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات وبنشن و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کوک و کلک
لغتنامه دهخدا
کوک و کلک . [ کو ک ُ ک َ ل َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است . حیله .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلک شود.- کوک و کلک کردن ؛ با تعب و مهارت اسباب کاری را فراهم ساختن . (امثال و حکم ج 3 ص 1247).
-
ساعت دسته کوک
لغتنامه دهخدا
ساعت دسته کوک . [ ع َ ت ِ دَ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعتی که در آن فروشدن خورشید (هنگام اذان مغرب )، مبداء (ساعت 12) قرار گیرد و بدان تنظیم شود و آن دربیشتر کشورهای شرقی معمول بوده است . و اوقات اوایل روز را با اصطلاح چند از دسته گذشته ی...
-
جستوجو در متن
-
ناکوک
لغتنامه دهخدا
ناکوک . (ص مرکب ) که کوک نیست . مقابل کوک . || ناکوک بودن ساز؛ کوک و مرتب وآماده نبودن آن . منظم و هماهنگ نبودن تارهای آن . || ناکوک بودن حال کسی ؛ سردماغ نبودن . سالم و سرحال نبودن او. پریشان حال و آشفته روزگار بودنش .