کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوکن
لغتنامه دهخدا
کوکن . [ ک َ ] (اِ) با ثانی مجهول جغد را گویند و آن مرغی است که به نحوست اشتهار دارد. (برهان ). جغد را گویند و آن مرغی است که به نحوست اشتهار دارد و آن را کوکه و بوم نیز گفته اند. (آنندراج ). جغد که بوم نیز گویند و کوکنک تصغیر آن . (فرهنگ رشیدی ). ||...
-
کوکن
لغتنامه دهخدا
کوکن . [ کُو ک ِ ] (اِخ ) به هندی نام ولایتی است از ملک دکن بر ساحل دریای عمان . (برهان ) (آنندراج ). نام ولایتی است از ملک دکن که بر ساحل دریای شور است .(از غیاث اللغات از فرهنگ رشیدی و برهان و سراج ).
-
جستوجو در متن
-
کوکوه
لغتنامه دهخدا
کوکوه . [ ک ُ / کو ک ُ وَ / وِ ] (اِ) به معنی کوکنک است که جغد باشد. (برهان ) (آنندراج ). کوکن و جغد. (ناظم الاطباء). کوکه . کوکن . کوتنک . جغد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کوکنک
لغتنامه دهخدا
کوکنک . [ کو ک َ ن َ ] (اِ مصغر) مصغر کوکن است که جغد باشد و آن پرنده ای است به نحوست مشهور. (برهان ) (آنندراج ). کوکن یعنی جغد کوچک . (ناظم الاطباء) : آواز نای و حسن کجاسیرگاه توویرانه ها و خلق در آن همچو کوکنک . خیالی سبزواری (از فرهنگ رشیدی ).الصخ...
-
ملهمی
لغتنامه دهخدا
ملهمی . [ م ُ هََ ] (اِخ ) از شاعران خطه ٔ کوکن هندوستان بوده است . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن آرد: «برهمنی بود... در عالم رؤیا از حضرت ختمی (ص ) به قبول دین اسلام ملهم گردید و بعد تدین به دین حق ، التفاتی به حطام دنیویه ناکرده آزادانه سر و پا برهنه سری ...
-
کوکه
لغتنامه دهخدا
کوکه . [ کو ک َ / ک ِ ] (اِ) به معنی کوکوه است که جغد باشد و آن پرنده ای است منحوس . (برهان ). جغد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوکوه . کوکن . کوکنک . جغد. (فرهنگ فارسی معین ). || (ترکی ،اِ) به ترکی برادر رضاعی را گویند یعنی در طفلی با هم شیر خورده با...
-
کول
لغتنامه دهخدا
کول . (اِ) به معنی دوش و کتف باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوش که به عربی کتف گویند. (از فرهنگ رشیدی ). شانه . دوش . کتف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گلپایگانی کول ، گیلکی کول . شانه و دوش . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).- از سر و کول هم ب...
-
جغد
لغتنامه دهخدا
جغد. [ ج ُ ] (اِ) پرنده ای است از تیره ٔ «بوبنیده » که در پرهای دور چشمش دوائر نامنظمی است و همان پرها شاخکهای گوش او را تشکیل میدهد. دردنیا سی نوع از این پرنده هست که یک نوع معروف آن «براشیوت » در همه جا یافت میشود. جغد جنگلی نوعی از این پرنده است و...