کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خرد کوفتن
لغتنامه دهخدا
خرد کوفتن . [ خ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بقطعات ریزریز درآوردن . خرد شکستن .
-
خرمن کوفتن
لغتنامه دهخدا
خرمن کوفتن . [ خ ِ / خ َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) کوبیدن خرمن . کوفتن خرمن . خرمن را زیر آلاتی خرد کردن بجهت خارج کردن دانه های آن از قسمتهای دیگر. دوس . دیاسه . (تاج المصادر بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
راه کوبیدن
لغتنامه دهخدا
راه کوبیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) راه کوفتن . رجوع به راه کوفتن شود.
-
کویستن
لغتنامه دهخدا
کویستن . [ ک ُ ت َ ] (مص ) به معنی کوفتن غله و غیر آن باشد. (برهان ) (آنندراج ). زدن و کوفتن ، و کوفتن غله . (ناظم الاطباء). غله کوفتن ، و کویستیدن نیز آمده و در فرهنگ به معنی مطلق کوفتن گفته ، و کویسته غله ٔ کوفته . (فرهنگ رشیدی ). کوستن . کویستیدن ...
-
در کوبیدن
لغتنامه دهخدا
در کوبیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) در کوفتن . کوبیدن در. دق الباب کردن : مکوب در کسی را تا نکوبند درت را. (امثال و حکم ). رجوع به در کوفتن شود.
-
خثم
لغتنامه دهخدا
خثم . [ خ َ ] (ع مص ) کوفتن بینی کسی را. (از منتهی الارب ) کوفتن بینی کس را تا پهن شود. (از متن اللغة) .
-
کویستیدن
لغتنامه دهخدا
کویستیدن . [ ک ُ دَ ] (مص ) به معنی کویستن است که کوفتن غله و غیر آن باشد، و به فتح اول و کسر اول هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). کوفتن غله . (ناظم الاطباء). کویستن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کویستن شود. || کوفتن و زدن . (ناظم الاطباء).
-
دق دق
لغتنامه دهخدا
دق دق . [ دَ دَ ] (اِ صوت ) صدای کوفتن در. دق الباب کردن . کوفتن چیزی بر چیز دیگر، مانند چکش بر چوب یا حلبی و کوفتن پتک بر آهن و نظایر آن (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
کوستن
لغتنامه دهخدا
کوستن . [ت َ ] (مص ) بر وزن و معنی کوفتن است که آسیب و الم رسانیدن و زدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). کوفتن . (فرهنگ رشیدی ). کوفتن و زدن و برهم زدن . (ناظم الاطباء). در قدیم با واو مجهول ، یعنی کوَستَن از مانوی کوستن . کوفتن . (فرهنگ فارسی معین ). || ...
-
کمد
لغتنامه دهخدا
کمد. [ک َ ] (ع مص ) کوفتن جامه را. (از منتهی الارب ). کوفتن جامه را و دقاقی کردن آن را. (ناظم الاطباء): کمد القصار الثوب کمداً؛ کوفت آن را. (از اقرب الموارد).
-
گویستن
لغتنامه دهخدا
گویستن . [ گ َ ت َ ] (مص ) زدن و کوفتن .(ناظم الاطباء). کویستن . کوبیدن . خرد کردن . کوفتن . رجوع به کویستن شود که ظاهراً صورت صحیح کلمه باشد.
-
تثعیط
لغتنامه دهخدا
تثعیط. [ ت َ ] (ع مص ) کوفتن و شکستن . (شرح قاموس ). کوفتن و ریزه ریزه کردن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد).
-
وجن
لغتنامه دهخدا
وجن . [ وَ ] (ع مص )دور انداختن . || بر زمین کوفتن . || کوفتن گازر جامه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کوفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) وَجَن . واجن . زمین سخت دارای سنگ ریزه و قیل العارض من الارض . (اقرب الموارد).
-
دراس
لغتنامه دهخدا
دراس . [ دِ ] (ع مص ) کوفتن خرمن گندم را. (از منتهی الارب ). کوفتن خرمن . (تاج المصادر بیهقی ). کوفتن گندم را با خرمن کوب . (از اقرب الموارد). || سخت گرگین و قطران مالیده شدن شتر. || کهنه کردن جامه . (از منتهی الارب ). دَرس . و رجوع به درس شود.
-
گچ کوبی
لغتنامه دهخدا
گچ کوبی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل گچ کوفتن .