کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوزی
لغتنامه دهخدا
کوزی . (اِ) بمعنی آبگیر و تالاب و استخر باشد و به عربی شمر خوانند. (برهان ) (آنندراج ).آبگیر و تالاب و استخر. (ناظم الاطباء). || (حامص ) خمیدگی پشت . (ناظم الاطباء). انحناء. کوزی پشت . حَدَب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): فرصة؛ باد که کوزی آرد در پشت...
-
کوزی
لغتنامه دهخدا
کوزی . [ زا ] (اِخ ) نام قلعه ای است بلند به طبرستان که ز بس بلندی ، مرغ بر قله ٔ آن رسیدن نتواند و ابر فروتر از آن کله بندد. (از قاموس ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قلعه ای است به طبرستان که مرغ دراوج پرواز خود بر فراز آن دست نیابد و ابر در نهایت ار...
-
جستوجو در متن
-
کوزا
لغتنامه دهخدا
کوزا. (اِخ ) رجوع به کوزی ̍ شود.
-
کوژی
لغتنامه دهخدا
کوژی . (اِ) آبگیر. غفچی . آبدان . ژی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوزی و ژی شود.
-
محنب
لغتنامه دهخدا
محنب . [ م ُ ح َن ْ ن ِ] (ع ص ) اسب کژدست . (مهذب الاسماء). اسب که در پشت ودستهای او کوزی باشد. (آنندراج ). فرس محنب ؛ اسب که پشت وی کوز و دستهای وی منحنی باشد. (ناظم الاطباء).
-
کوژی
لغتنامه دهخدا
کوژی . (حامص ) دوتایی . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حُدبه . احدیداب . خمیدگی . کوژ بودن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز کوژی پشت من چون پشت پیران ز سستی پای من چون پای بیمار. فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 217).و رجوع به کوژ و کوزی شود. || چی...
-
تحدب
لغتنامه دهخدا
تحدب . [ ت َ ح َدْ دُ ] (ع مص ) برآمدن پشت و فرورفتن سینه و شکم . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). گوژپشتی و برآمدگی . (ناظم الاطباء). گوژپشت شدن . کوزی . || برآمده بودن . (ناظم الاطباء). || آویختن به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
-
مجنب
لغتنامه دهخدا
مجنب . [ م ُ ج َن ْ ن ِ ] (ع ص )دوردارنده کسی را از کاری و چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی یا چیزی که دور میشود و یا دور می دارد. (ناظم الاطباء). || اسبی که کوزی ساقها دارد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). اسبی که ساقهای وی کوز باشد. || کسی که...
-
دشبد
لغتنامه دهخدا
دشبد. [ دُ ب ُ ] (اِ) استخوان شکسته . (آنندراج ). استخوان بدشکل و معوج . (ناظم الاطباء) : اندر برداشتن تخته [ جبیره ] شتاب نباید کرد تا مگر گمان افتد که بسته شد، از بهر آنکه ممکن بود که دشبد محکم نشده باشد و عضو کوز گردد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بسیار...
-
حدب
لغتنامه دهخدا
حدب . [ ح َ دَ ] (ع ص ، اِ) گوزی پشت . (منتهی الارب ). گوژی . کوزی . فرورفتن سینه با برآمدن پشت . برآمدن پشت با فرورفتن سینه و شکم . کوژی . برآمدن پشت و فروشدن سینه . گوژپشت گردیدن . کوزپشتی . مقابل قعس . || گیاه بهمی که ریخته متراکم گردد. || سختی سر...
-
دولایی
لغتنامه دهخدا
دولایی . [ دُ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) دوتایی و مضاعف .- تخته دولایی ؛ تخته ٔ مصنوعی نسبتاً قطور. (یادداشت مؤلف ). || جامه ٔ دوته از ابره و آستر که با هم دوزند و برین قیاس یک لایی . (آنندراج ). || لته ای از یک قماش آستر و ابره ای برای خشک کردن ظروف . ...
-
حدبة
لغتنامه دهخدا
حدبة. [ ح َ دَ ب َ ] (ع اِمص )گوژپشتی . کوزپشتی . (منتهی الارب ). احدیداب . تقصع. گوژی . کوزی . دوتائی . خم . قوز. قوزک . برآمدگی پشت . بیرون آمدن پشت و درون شدن سینه . (اقرب الموارد). حدبة کژی فقرات پشت است یا بدرون (بجلو) که حدبة المقدم نامیده شود ...
-
کوهان
لغتنامه دهخدا
کوهان . (اِ) به معنی زین اسب است . (برهان ). در برهان گفته به معنی زین اسب است . (آنندراج ) (انجمن آرا). زین اسب . (ناظم الاطباء). || آنچه از پشت شتر و گاو برآمده هم کوهان می گویند، لیکن به طریق مجاز. (برهان ). آنچه بر پشت شتر و گاو برآید هم بر طریق ...
-
پشت
لغتنامه دهخدا
پشت . [ پ ُ ] (اِ) قسمت خلفی تن از کمر به بالا. ظهر.اَزْر. قرا. قری . قَروان و قَرَوان . حاذ. مطا. قصب .سَراة. قَرقَر. قِرقری ّ. (منتهی الارب ) : پشت خوهل سر تویل و روی بر کردار قیر ساق چون سوهان و دندان بر مثال دستره . غواص (از لغت نامه ٔ اسدی ).بست...