کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کورمال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کورمال
لغتنامه دهخدا
کورمال . (ق مرکب ) در تداول عامه ، حرکت بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی ، غالباً کورمال کورمال (به تکرار) استعمال شود. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کورمال رفتن ، کورمالی کردن و کورمال کورمال شود.
-
واژههای مشابه
-
کورمال کورمال
لغتنامه دهخدا
کورمال کورمال . (ق مرکب ) در تداول عامه ، بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی حرکت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کورمال رفتن شود.
-
کورمال کورمال رفتن
لغتنامه دهخدا
کورمال کورمال رفتن . [ رَ ت َ ](مص مرکب ) کورمال رفتن . رجوع به کورمال رفتن شود.
-
کورمال رفتن
لغتنامه دهخدا
کورمال رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) کورمال کورمال رفتن . رفتن با سودن دست به زمین یا دیوار، چنانکه کوران . با سودن دست به زمین برای دریافتن بلندی و پستی زمین و احتراز از سقوط راه رفتن . بی دیدن بوسیله ٔ مالیدن دست راه رفتن . بی دیدن بوسیله ٔ مالیدن د...
-
کورمال کردن
لغتنامه دهخدا
کورمال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کورمالی کردن . رجوع به کورمالی کردن شود.
-
جستوجو در متن
-
کورموری
لغتنامه دهخدا
کورموری . (حامص ) کورمورکی . (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به کورمورکی و کورمال شود.
-
کورمورکی
لغتنامه دهخدا
کورمورکی . (حامص ) به همان معنی کورمال کردن و کورمالی است . (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به کورمالی و کورمالی کردن شود.
-
تعییث
لغتنامه دهخدا
تعییث . [ ت َع ْ ] (ع مص ) در تاریکی چیزی جستن و جستن اعمی چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ). بدست جستن چیزی را در تاریکی : عیث فلان تعییثاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جستن چیزی را با دست بی آنکه آن را ببیند. (از اقرب الموارد). کورمال کورمال کردن در...
-
مال
لغتنامه دهخدا
مال . (حامص ) در بعضی ترکیبات به معنی مالیدن آید: گوشمال . خاکمال . (فرهنگ فارسی معین ). || (نف ) مشتق از مالیدن به معنی مالنده و لمس کننده و ساینده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود مانند دستمال و رومال یعنی جامه ای که بر دست و روی می مالند و دست و ...