کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوج
لغتنامه دهخدا
کوج . (ترکی -مغولی ، اِ)کوچ . رحلت . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوچ شود.
-
کوج
لغتنامه دهخدا
کوج . (ص ) بمعنی کاج است که احول باشد. (برهان ). کاج و احول . (ناظم الاطباء). کاج . کوچ . احول . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کاج و کوچ شود.
-
کوج
لغتنامه دهخدا
کوج . [ ک َ وَ ] (ِا) مطلق صمغ را گویند خواه صمغ عربی باشد و خواه غیر عربی . (برهان ). صمغ و صمغ عربی . (ناظم الاطباء). گوج . مطلق صمغ (عربی و غیر عربی ). (فرهنگ فارسی معین ). اسم فارسی مطلق صمغ است که به هندی کوند نامند. (فهرست مخزن الادویه ). || جی...
-
واژههای مشابه
-
کوج بر کوج
لغتنامه دهخدا
کوج بر کوج . [ ب َ ] (ق مرکب ) کوچ بر کوچ . (فرهنگ فارسی معین ) : بایجو به قصد روم با لشکر بسیار کوج بر کوج از ارزن الروم تا آقسرا آمد. (مسامرة الاخبار ص 40 از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوچ بر کوچ شود.
-
کوج کردن
لغتنامه دهخدا
کوج کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوچ کردن . رحلت کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : لشکر مغول نیز بدین خبر از خوف ، منهزم کوج کردند. (مسامرة الاخبار ص 104 از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوچ کردن شود.
-
جستوجو در متن
-
کژکوژ
لغتنامه دهخدا
کژکوژ. [ ک َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) کج و کوج . شکسته بسته . (یادداشت مؤلف ) : با وی بزبان حال گفتم این قصه چنانکه هست کژکوژ.انوری .
-
منداب
لغتنامه دهخدا
منداب . [ م َ ] (اِ) گیاهی است که از دانه ٔ آن روغن گیرند و شتران مبتلا به جرب را بدان چرب کنند. کک کوج . (یادداشت مرحوم دهخدا). گیاهی است از تیره ٔ چلیپائیانی که ریشه ٔ ضخیم آنها خوراکی است و این گیاه دانه ٔ روغنی دارد. (از گیاه شناسی گل گلاب چ 3 ص ...
-
خشاء
لغتنامه دهخدا
خشاء. [ خ َش ْ شا ] (ع اِ) زمین گل و سنگناک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). زمین ریگ سود و جای کوج انگبین . (مهذب الاسماء). || خانه ٔ کبت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || جماعت کبت . (منتهی الارب ).
-
کیکیز
لغتنامه دهخدا
کیکیز. (اِ) تراتیزک را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). تره تیزک . (فرهنگ رشیدی ). تفلیسی این کلمه را با زا ضبط کرده ، چون این کتاب برای قافیه ها تألیف شده کیکیز را در ردیف کاریزو ارزیز آورده و چون آن را کک کوج و ککز و ککج و ککش و کیکیش نیز گفته اند بی شبه...
-
لوچ
لغتنامه دهخدا
لوچ . (ص ) چپ . احول . دوبین . چشم گشته . کژچشم . کول . (حاشیه ٔ لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی ). لوج . کلیک . (لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی ). کاج . کاژ. ناراست بین . کلک . کژ. باحِوَل . احول چشم و معیوب . (اوبهی ). دوبیننده . کلاژ. کلاژه . این کلمه با کلمه ٔ ...
-
کوفج
لغتنامه دهخدا
کوفج . [ ف َ / ف ْ ] (اِخ ) نام جماعتی است که در کوههای کرمان ساکن اند و معرب آن قوفص است . (برهان ). نام جماعتی است که در کوههای کرمان ساکن اند و قوفص معرب آن است . در قاموس آورده که قفص کوهی است به کرمان و دهی است به بغداد. (آنندراج ). کفچ . قفص (م...
-
احمدخان
لغتنامه دهخدا
احمدخان . [ اَ م َ ] (اِخ ) (سلطان ...) معروف به الجه خان . خوندمیر در حبط ج 2 ص 295 آرد: که در آن اوان که پادشاه مؤید کامران ظهیرالدین محمد بابربن میرزا عمر شیخ گورکان متوجه دارالسلطنه ٔ سمرقند بود کرت دیگر سلطان احمد تنبل باشتعال نیران طغیان اقدام...
-
جغد
لغتنامه دهخدا
جغد. [ ج ُ ] (اِ) پرنده ای است از تیره ٔ «بوبنیده » که در پرهای دور چشمش دوائر نامنظمی است و همان پرها شاخکهای گوش او را تشکیل میدهد. دردنیا سی نوع از این پرنده هست که یک نوع معروف آن «براشیوت » در همه جا یافت میشود. جغد جنگلی نوعی از این پرنده است و...