کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوب خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوب خوردن
لغتنامه دهخدا
کوب خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کوفته شدن . مقروع گشتن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوب شود. || ضرب خوردن . کتک خوردن . (فرهنگ فارسی معین ) : ز بس که حاسد تو کوب خورد چون انگورهمی بجوشد بر خود ز غم به سان عصیر. رضی الدین نیشابوری .و رج...
-
واژههای مشابه
-
کلوخ کوب
لغتنامه دهخدا
کلوخ کوب . [ ک ُ ] (نف مرکب ) کوبنده ٔ کلوخ . که کلوخ کوبد. || (اِ مرکب ). تخماق . (ناظم الاطباء). آلتی است که مزارعان بدان کلوخ کلان را بکوبند و بشکنند. (غیاث ). سنگی بر سر دسته ٔ چوبین استوار کرده که با آن کلوخ و نخاله ٔ گچ و جز آن کوبند. تخماق . م...
-
کله کوب
لغتنامه دهخدا
کله کوب . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) فنی است از کشتی ، و آن عبارت است از کوبیدن پیشانی خود به پیشانی حریف . (فرهنگ فارسی معین ) : کله ٔ قند به وارفتگی خویش نکوست کله کوب دگران کله ٔ مردانه ٔ اوست .(بنقل فرهنگ فارسی معین ).
-
گندم کوب
لغتنامه دهخدا
گندم کوب . [ گ َ دُ ] (اِ مرکب ) آلتی است که با آن گندم را می کوبند : چه نیمور و چه اشنان کوب بقال چه نیمور و چه گندم کوب هرّاس .سوزنی .
-
که کوب
لغتنامه دهخدا
که کوب . [ ک ُه ْ ] (اِخ ) فرهاد را گویند که عاشق شیرین بوده . (برهان )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به کوه کوب شود.
-
که کوب
لغتنامه دهخدا
که کوب . [ ک ُه ْ ] (نف مرکب ) کنایه از اسب و شتر باشد. (برهان ) (آنندراج ). اسب و شتر. (ناظم الاطباء). رجوع به کوه کوب شود.
-
کرنج کوب
لغتنامه دهخدا
کرنج کوب . [ ک َ رَ ] (نف مرکب ) کوبنده ٔ کرنج . کوبنده ٔ برنج . که برنج کوبد. برنج کوب . || (اِ مرکب ) آلتی که با آن برنج کوبند. برنج کوب .- جواز کرنج کوبی ؛ چوبی که بدان برنج کوبند : در شیخ امیرحسین تغییری پیدا شد و سر خود را مقداری می برداشت و بر...
-
کزل کوب
لغتنامه دهخدا
کزل کوب . [ک ُ زَ ] (اِ مرکب ) آلتی که با آن کزل را می کوبند. وکزل بن خوشه ٔ گندم ناکوفته مانده است در خرمن . رجوع به کزل شود. || (نف مرکب ) کوبنده ٔ کزل .
-
کوب خورده
لغتنامه دهخدا
کوب خورده . [ خوَرْ/ خُر دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقروع . (فرهنگ فارسی معین ) : اما فروشدگی میان ، علت درنگ هوای کوب خورده بود در جرم ... (مصنفات بابا افضل از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوب شود. || ضرب خورده . مضروب . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ...
-
کوب یازه
لغتنامه دهخدا
کوب یازه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) مطراق و چکش آهنگری و مسگری را گویند. (برهان ) (آنندراج ). مطرقه و چکش آهنگری و مسگری . (ناظم الاطباء). || میخکوب را نیز گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). || توخماق . (ناظم الاطباء).
-
گج کوب
لغتنامه دهخدا
گج کوب . [ گ َ ] (نف مرکب ) گچ کوب . آنکه گچ کوبد. رجوع به گچ کاری و گچ کوب شود. || (اِ مرکب ) تخماق برای گچ کوفتن . رجوع به گچ کوب شود.
-
گچ کوب
لغتنامه دهخدا
گچ کوب . [گ َ ] (نف مرکب ) کوبنده ٔ گچ . مردی که گچ نخاله کوبد.آنکه گچ کوبد. و رجوع به گج کوب شود. || (اِ مرکب ) قسمی تخماق برای کوفتن نخاله ٔ گچ . تخماق که با آن کچ کوبند. آلتی وزین و درشت بر دسته استوار کرده که با آن گچ کوبند.
-
کوس کوب
لغتنامه دهخدا
کوس کوب . (نف مرکب ) کوس کوبنده . آنکه طبل زند : گه علمداران پیش تو علم بازکنندکوس کوبان تو از کوس برآرند آواز.فرخی .
-
کوه کوب
لغتنامه دهخدا
کوه کوب . (اِخ ) فرهاد را نیز گویند که عاشق شیرین بود. (برهان ) (آنندراج ). فرهاد عاشق شیرین . (ناظم الاطباء).