کوب خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کوفته شدن . مقروع گشتن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوب شود. || ضرب خوردن . کتک خوردن . (فرهنگ فارسی معین ) :
ز بس که حاسد تو کوب خورد چون انگور
همی بجوشد بر خود ز غم به سان عصیر.
و رجوع به کوب شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوب خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کوفته شدن . مقروع گشتن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوب شود. || ضرب خوردن . کتک خوردن . (فرهنگ فارسی معین ) :
ز بس که حاسد تو کوب خورد چون انگور
همی بجوشد بر خود ز غم به سان عصیر.