کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنغاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنغاله
لغتنامه دهخدا
کنغاله . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) خواستن و خواستگاری کردن باشد عموماً و زن خواستن باشد خصوصاً. (برهان ). خواستگاری و خواستگاری زن . (ناظم الاطباء). کنغال . در برهان گفته به فتح بر وزن بنگاله به معنی خواستن و خواستگاری و... او اقتفا به جهانگیری کرده و ج...
-
جستوجو در متن
-
کنگاله
لغتنامه دهخدا
کنگاله . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) کنغاله . (فرهنگ جهانگیری ). به معنی کنغاله است که خواستن و خواستگاری کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). کنغاله و خواستگاری و خواستگاری زن و زن خواستن . (ناظم الاطباء). و رجوع به کنغاله شود. || (ص ) زن فاحشه و قحبه . (برها...
-
غاله
لغتنامه دهخدا
غاله . [ ل َ / ل ِ ] (پسوند) مزید مؤخر و علامت تصغیر باشدمانند گاله ، در کلمات ذیل : داس غاله . بزغاله . درغاله (مخفف دره غاله ). جزغاله . کنغاله . چغاله . دستغاله .
-
آله
لغتنامه دهخدا
آله . [ ل َ / ل ِ ] (پسوند) َاله . در ترشاله ، تفاله ، چاله ، چغاله ، درغاله ، دنباله ، سکاله ، کشاله ، کلاله ، کنغاله ، کنگاله ، گاله و مچاله مانند آل (َال ) علامت نسبت و گاهی ادات تشبیه است . رجوع به آل شود.
-
کنغال
لغتنامه دهخدا
کنغال . [ ک ُ ] (اِ) پنهان و خفیه دیدن دوستان .(برهان ). کنغاله . (فرهنگ فارسی معین ). دیدار دوستان در پنهانی و به طور خفیه . (ناظم الاطباء). (از: کنک + آل ) جماش . آنکه پنهانک دوست را بیند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به این معنی ظاهراً مصحف کیغال ...
-
کنغال
لغتنامه دهخدا
کنغال . [ ک ِ ] (ص ) کنغاله . (فرهنگ فارسی معین ). امردباز وغلام باره و در اصل کنک غال بود یعنی امرد را می غلطاند. (فرهنگ رشیدی ). کنک به معنی امرد کنده است و غالیدن غلطانیدن و کنک غال غلطاننده و زیر و بالاکننده ٔ کنک ، یعنی امردباز و لوطی . کاف دوم ...
-
کنغالگی
لغتنامه دهخدا
کنغالگی . [ ک َ ل َ ] (حامص )فاحشگی . روسپی گری . (فرهنگ فارسی معین ) : کنون کان ماه راایزد به من دادنخواهم کو بود در ماه آبادکه آنجا پیر و برنا شادخوارندهمه کنغالگی را جان سپارند . (ویس و رامین از فرهنگ فارسی معین ). || غلام بارگی و شاهدبازی . (فرهن...
-
غال
لغتنامه دهخدا
غال . (اِ) سوراخ گوسفندان در کوه . (لغت فرس اسدی ). مغاره ای که شبانان به جهت شبها خوابیدن گوسفندان در صحرا و دامن کوه سازند. (برهان ). شکاف کوه و مغاکی که حیوانات شب در آن خسبند و متبدل غار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). سوراخی باشد که جانوران صحرایی...