کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کم کم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کم کم
لغتنامه دهخدا
کم کم . [ ک ُ ک ُ ] (اِ صوت ) صدا و آواز کندن نقب و چاه باشد و آن را کم کم نقاب گویند. (برهان ). آوازکافتن نقب . (فرهنگ جهانگیری ). آواز شکافتن زمین و نقب به کنج خانه . (آنندراج ) (انجمن آرا). آواز شکافتن زمین و نقب . گم گم . (فرهنگ فارسی معین ) : به...
-
کم کم
لغتنامه دهخدا
کم کم . [ ک ُک ُ ] (اِ) زعفران . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم هندی زعفران است . (فهرست مخزن الادویه ). || ریگ روان . (از برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بمعنی ریگستان معرب قم گویند و معروف است . (آنندراج ). || قمقمه و کوزه و ابریق . ...
-
واژههای همآوا
-
کمکم
لغتنامه دهخدا
کمکم . [ ک ُ ک َ ] (اِخ ) بلادی است در اول ساحل دریا متصل به ارض چین و از قلمرو بلهر است . (از اخبار الصین و الهند ص 12).
-
جستوجو در متن
-
علی التدریج
لغتنامه دهخدا
علی التدریج . [ ع َ لَت ْ ت َ ] (ع ق مرکب ) اندک اندک . رفته رفته . کم کم . بتدریج . متدرجاً. تدریجاً.
-
خرد باریدن
لغتنامه دهخدا
خرد باریدن . [ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) کم کم باریدن . باریدن با قطرات ریز. ارشاش . (تاج المصادر بیهقی ).
-
تدریجاً
لغتنامه دهخدا
تدریجاً. [ ت َ جَن ْ ] (ع ق ) متدرجاً و بطور تدریج و آهستگی .(ناظم الاطباء). به تدریج . خردخرد. کم کم . رفته رفته .
-
لعوقات
لغتنامه دهخدا
لعوقات . [ ل َ ] (ع اِ) ج ِ لعوق . قرابادین . طعامهای تر چون حلواهای رقیق که کم کم به ملعقة و امثال آن لیسند.
-
بیش بیش
لغتنامه دهخدا
بیش بیش . [ش ِ ] (ق مرکب ) فزون فزون . بسیار بسیار : بیش بیش آرزو که بود مرابا کم کم بسر نمی آمد.خاقانی .
-
مچولک
لغتنامه دهخدا
مچولک . [ م َ ل َ ] (اِ) در تداول عامه خوردنی کم که برای سرگرمی نه سیر شدن به دفعات و بتدریج و کم کم خورند. خوردنی ناچیز که دهان را مشغول و خورنده را سرگرم کند بی آنکه سیری آرد. چیز کمی که گاهی و کم کم برای تغییر طعم ذائقه خورند نه تغذیه را. (یادداشت...
-
مصرد
لغتنامه دهخدا
مصرد. [ م ُ ص َرْ رَ ] (ع ص ) شراب کم کم داده :شراب مصرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
نکول
لغتنامه دهخدا
نکول . [ ن َ ] (ع اِ) روغن یا آبی که در آن دواهائی بجوشانند و پس از سرد شدن بر عضو ریزند کم کم . (از بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف ).
-
بتفاریق
لغتنامه دهخدا
بتفاریق . [ ب ِ ت َ ] (ق مرکب ) کم کم . متناوباً. اندک اندک : [ مال را ]یا دزد ببرد و یا خواجه بتفاریق بخورد. (گلستان ).
-
بمرور
لغتنامه دهخدا
بمرور. [ ب ِ م ُ ] (ق مرکب ) (از: «ب »+ مرور). بتدریج . کم کم . (ناظم الاطباء). بمرور ایام ؛ بگذشتن روزگار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مرور شود.