کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمیت
لغتنامه دهخدا
کمیت . [ ک َم ْ می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) چندی . (غیاث ) (آنندراج ). چندی . کمیة. (فرهنگ فارسی معین ). چندی . مقابل کیفیت ؛ چونی ، چگونگی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) مقدار چیزی که سنجیده شود یا پیموده شود یا شمرده شود. (غیاث ) (آنندراج ...
-
کمیت
لغتنامه دهخدا
کمیت . [ ک ُ م َ ] (اِخ ) ابن زید الاسدی (60 - 126 هَ .ق .) نام شاعری بوده از عرب . (برهان ) (از آنندراج ). شاعری از عرب و ابوسعید سکری و اصمعی و ابن السکیت و غیرهم اشعار او را گرد آورده اند. از شعرای مولدین است و در عمل خالدالقسری بود. (از یادداشت ب...
-
کمیت
لغتنامه دهخدا
کمیت . [ ک ُ م َ / م ِ ] (ع اِ) اسب نیک سرخ فش و دم سیاه ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . ج ، کُمت ، کماتی (کزرابی ) مثله شذوذاً. سیبویه گفت : از خلیل در باره ٔ کمیت سوال کردم . خلیل گفت : این کلمه بدان جهت مصغر شده است که نه سیاه خالص و نه سرخ خالص ...
-
واژههای مشابه
-
گلگون کمیت
لغتنامه دهخدا
گلگون کمیت . [ گ ُ ک ُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از شراب سرخ است ، زیرا کمیت نام رنگی از اسب است و شراب را نیز گویند. (آنندراج ) : نقره خنگ صبح را در تاخت سلطان ختن ساقیا گلگون کمیتت را به میدان درفکن ؟؟ (از آنندراج ).
-
تلخ کمیت
لغتنامه دهخدا
تلخ کمیت . [ ت َ ک ُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کمیتی که رنگش مایل به سیاهی باشد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
کمیة
لغتنامه دهخدا
کمیة. [ ک َم ْ می ی َ ] (ع ص ) مؤنث کَمّی ّ. || (اِ) مقدار. ج ، کمیات . (اقرب الموارد). کمیت . و رجوع به کمیت شود.
-
جستوجو در متن
-
کمیات
لغتنامه دهخدا
کمیات . [ ک َم ْ می یا ] (ع اِ) ج ِ کَمّیَّت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمیت شود.
-
کماتة
لغتنامه دهخدا
کماتة. [ ک َ ت َ ] (ع مص ) کمیت گردیدن اسب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ): کمت الفرس کمتاً و کمتة و کماتة؛ کمیت گردید اسب .(از اقرب الموارد). و رجوع به کَمت و کُمَیت شود.
-
کمیتی
لغتنامه دهخدا
کمیتی . [ ک َم ْ می ی َ ] (حامص ) دارای کمیت بودن . (فرهنگ فارسی معین ) : کمیتی و مانندگی یکی است به عرضی . (دانشنامه از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمیت شود.
-
کمیة
لغتنامه دهخدا
کمیة. [ ک َم ْ می ی َ ] (ع ص ) مؤنث کَمّی ّ. || (اِ) مقدار. ج ، کمیات . (اقرب الموارد). کمیت . و رجوع به کمیت شود.
-
کمت
لغتنامه دهخدا
کمت . [ ک َ ] (ع مص ) پوشیدن خشم را. (از آنندراج ): کمت الغیظ کمتاً؛ پوشید خشم را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کمیت گردیدن اسب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ): کمت الفرس کمتا و کَمتَة و کَماتَة؛ کمیت گردید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (...
-
کماتی
لغتنامه دهخدا
کماتی . [ ک َ تی ی ] (ع ص ) خیل کماتی ، اسبان کمیت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسبان کمیت وآن منسوب است به کَماتَه . (اقرب الموارد). ج ِ کمیت کزبیر به معنی اسب نیک سرخ فش و دم سیاه . (آنندراج ).