کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کمک
لغتنامه دهخدا
کمک . [ ک َ م َ ] (ص مصغر، ق ) کم . قلیل . (فرهنگ فارسی معین ).- کَمَکی ؛ اندکی . (فرهنگ فارسی معین ): کمکی حالش بهتر است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کجکه
لغتنامه دهخدا
کجکه . [ ] (مغولی ، اِ) این کلمه در تاریخ غازانی بصورت کچیکه هم آمده است و مرادف با ساقه بکار رفته و ظاهراً بمعنی سپاه کمکی است : شهزاده غازان باودای را که امیر قورچیان بود یعنی ساقه و کجکه در اهتمام او بود... (تاریخ غازانی ص 52).
-
چشم بدست بودن
لغتنامه دهخدا
چشم بدست بودن . [ چ َ / چ ِ ب ِ دَ دَ ] (مص مرکب ) منتظر کمک و احسان بودن . گرفتن بخشش یا کمکی را منتظر بودن .- چشم بدست کسی بودن ؛ از کسی طمع داشتن . (آنندراج ). از کسی توقع احسان داشتن . (فرهنگ نظام ) : خواهم از عالم بالا چو صدف روزی خویش چون نگین...
-
مقرن
لغتنامه دهخدا
مقرن . [ م ُ رِ ] (ع ص ) توانایی و قوت دهنده و یاریگر و منه قوله تعالی : و ما کنا له مقرنین ؛ ای مطیقین . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آن که او را یاریگر نباشد در ستور راندن و کشاورزی . (منتهی الارب ) (از ناظم ...
-
خافی خان
لغتنامه دهخدا
خافی خان . (اِخ ) محمد هاشم خافی خان یکی از مورخین هندوستان است که در دوره ٔ عالمگیر به دهلی زندگی میکرد و او تاریخی بنام «منتخب اللباب » تدوین کردو آن شرح حکومت سلسله ٔ تیموریان میباشد و بتاریخ خافی معروف است . در زمان عالمگیر کمکی بنشر این کتاب نگر...
-
پس سن نیوس نیگر
لغتنامه دهخدا
پس سن نیوس نیگر. [ پ ُ س ِ گ ِ ](اِخ ) نام سردار رومی که پس از قتل پِرتی ناکس امپراطور روم خود را امپراطور خواند و تفصیل آن بدین قرار است که کمودوس قیصر روم را در 192 م . کشتند و پس از او پرتی ناکس نامی امپراطور شد، ولی چون میخواست اصلاحاتی در دولت ر...
-
گابی نیوس
لغتنامه دهخدا
گابی نیوس . (اِخ ) سردار رومی است که در ابتدا میخواست به مهرداد سوم کمک کند ولی در این اوان بطلمیوس سیزدهم اولِت . (پادشاه مصر 80 - 51 ق . م .) را تبعه ٔ وی از آن کشور بیرون کرده بودند و او نزد گابی نیوس آمده بود تا کمکی از او گرفته به مصر برگردد. پو...
-
لختکی
لغتنامه دهخدا
لختکی . [ ل َ ت َ ] (ق مرکب ) (از: لخت + «ک » + «ی » نکره ) اندکی . کمکی . مقداری . قدری : اندر آن لختکی خم است . (التفهیم ). و لکن لختکی ازو گرایسته تر. (التفهیم ).همی لختکی سیب هر بامدادپریروی دخمه بدان کرم داد. فردوسی .مرا ده ساقیا جام نخستین که م...
-
چشته خوار
لغتنامه دهخدا
چشته خوار. [ چ َ / چ ِ ت َ / ت ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) طعمه خوار. چشته خور. چاشنی خوار. مسته خوار. || کسی که چون یکبار مزه ٔ چیزی را چشد همواره آرزوی آنراکند. در تداول عامه ، کسی را گویند که چون یکبار از جانب شخصی بوی کمکی شود یا در خانه ٔ آن شخص از ...
-
کمک
لغتنامه دهخدا
کمک . [ ک ُ م َ ] (ترکی ، اِ) اعانت و مددکاری چه درکار و بار و چه در جنگ ، از لغات ترکی نوشته شد. (غیاث ) (آنندراج ).مدد و اعانت و مددکاری چه در کار و بار و چه در جنگ . (ناظم الاطباء). کومک . مدد. یاری . مساعدت . معاضدت . دستیاری . مدد. یاری . یاوری ...
-
شبیب
لغتنامه دهخدا
شبیب . [ ش َ ] (اِخ ) ابن یزیدبن نعیم بن قیس شیبانی . ملقب به ابوالضحاک . از دلاوران معروف و رهبران قیام علیه بنی امیه بوده است . جاحظ در وصف وی نویسد: در جنگ مردی دلیر بود و به اتفاق صالح بن مسرح علیه حجاج ثقفی در موصل قیام نمود و دعوی خلافت کرد و 1...
-
مدد
لغتنامه دهخدا
مدد. [ م َ دَدْ ] (ع اِمص ، اِ) افزونی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). زیادت . (منتهی الارب ) : دست او ابر است و دریا را مدد باشد ز ابرنیز از دستش جهان دریای پهناور شود. فرخی .از مدد باران قصیل او رونق و طراوت یافت . (سندبادنامه ص 14). || دستیاری . ی...
-
دیرالجماجم
لغتنامه دهخدا
دیرالجماجم . [ دِ رُل ْ ج َ ج ِ ] (اِخ ) دیری است در بابل (عراق ) واقع در هفت فرسخی کوفه و بنا بگفته یاقوت در جهت راه بیابانی بصره است و در نزدیکی آن دیری است بنام دیرالقرة و شاید دیر جماجم و دیرالقرة در قادسیه هر دو یک دیر باشند که به دو نام خوانده ...
-
چریک
لغتنامه دهخدا
چریک . [ چ َ / چ ِ ] (ترکی ، ص ، اِ) لشکری راگویند که از ولایتهای دیگر بمدد لشکری بفرستند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لشکری که آداب مشق جنگ را نیاموخته باشد. (ناظم الاطباء). لشکر کمکی . (فرهنگ نظام ). قشون داوطلب . سپاهی غیرمنظم . سپاه داوطل...
-
لام پن
لغتنامه دهخدا
لام پن . [ پ ُ ] (اِخ ) پسر اُلمپ یُدر نام یکی از سران لشکری یونان در جنگ ایران و یونان به عهد خشایارشا. توضیح آنکه وقتی سپاه یونان به اری تر واقع در بئوسی رسید و دید سپاه پارس به طول رود آسپ اردو زده است پس از مشورت در کوهپایه ٔ سی ترون صفوف خود را ...