کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمرگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمرگاه
لغتنامه دهخدا
کمرگاه . [ ک َ م َ ] (اِ مرکب ) میان و در این صورت کمر به معنی کمربند باشد که برمیان بندند. (آنندراج ). محلی که کمربند و یا تنگ بر آن قرار می گیرد. (فرهنگ فارسی معین ). آن بهر از تن ، که کمر بدان بندند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بر کمرگاه تو از ک...
-
جستوجو در متن
-
میان فراخ
لغتنامه دهخدا
میان فراخ . [ ف َ ] (ص مرکب ) که کمرگاه فربه دارد: مجفر؛ اسب میان فراخ . (منتهی الارب ).
-
پورپوان
لغتنامه دهخدا
پورپوان . [ پو وَ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی جامه ٔ مردانه ٔ معمول در اروپا در قرن سیزدهم که نیمه ٔ بالای تن را پوشیدی از گردن تا کمرگاه .
-
گنج پرست
لغتنامه دهخدا
گنج پرست . [ گ َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) که گنج پرستد و دوستدار گنج . عاشق گنج . گنج دوست : لرزلرزان چو دزد گنج پرست در کمرگاه او کشیدم دست .نظامی .
-
منطقه
لغتنامه دهخدا
منطقه . [ م ُ ن َطْ طَ ق َ ] (ع ص ) گوسپندی که بر میانش داغ سرخ کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گوسفندی که بر کمرگاه او علامتی سرخ نهاده باشد. (از اقرب الموارد). || کمربسته . (منتهی الارب ).
-
کمرگه
لغتنامه دهخدا
کمرگه . [ ک َ م َ گ َه ْ ](اِ مرکب ) کمرگاه . (فرهنگ فارسی معین ) : برآورد و زد تیغ بر گردنش به دو نیمه شد تا کمرگه تنش . فردوسی .دلاور بیفتاد و دامن زره برآورد و زد بر کمرگه گره . فردوسی .ستاره بین که فلک را جلاجل کمر است که بر کمرگه گردون جلاجل است...
-
حقو
لغتنامه دهخدا
حقو.[ ح َق ْوْ ] (ع مص ) زدن بر تهیگاه . || دردمند شدن از تهیگاه . رسیدن چیزی به پهلو. || درد گرفتن شکم از خوردن گوشت . || (اِ) آبگاه . تهیگاه ، و آن دو باشد. قطن . پهنه [ یعنی پنج مهره ٔ کمرگاه ] . صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: سوم از مهره ها، مهره ...
-
آغرده
لغتنامه دهخدا
آغرده . [ غ َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) نم دیده . خیسیده . ترشده : بدرد خاست کمرگاه و پشتت از ترّی که پوشش زبرین تو بود آغرده . سوزنی .معنی جامه ٔ تنگ و نازک و نیز تنگ و پاره پاره بدین کلمه داده و به همین بیت استشهاد کرده اندو ظاهراً همان معنی خیسیده و ...
-
هندوبار
لغتنامه دهخدا
هندوبار. [ هَِ ] (اِخ ) از: هندو + بار (پساوند مکان ). کشور هندوان . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). هندوستان . (برهان ). جای هندوها : به خاتم تو که دریاش در کمرگاه است به خامه ات که به سر میرود به هندوبار. کمال اسماعیل .قلم به یمن یمینش چو گرم رومرغی اس...
-
سبزینه
لغتنامه دهخدا
سبزینه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به سبز. از سبز. برنگ سبز. || معشوق سبزرنگ . (غیاث ). معشوق سبزفام . (آنندراج ). گندم گون . گندمی : بهار من بت سبزینه ٔ شکفته رخ است مرا جز این نبود در جهان گمان بهار. ملا طغرا (از آنندراج ).کی شود دلچسب چون ...
-
استطراف
لغتنامه دهخدا
استطراف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) طرفه شمردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). طرفه داشتن . طریف شمردن . نو گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). طرفه و نو شمردن . (منتهی الارب ): چون فاتحه ٔ این محنت پیدا شد جمعی از معارف ماوراءالنهربلذت استطراف و استجدا...
-
پهنه
لغتنامه دهخدا
پهنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مقابل گوی . طبطاب . راکت (در گوی و پهنه ). قسمی چوگان که سر آن مانند کفچه پهن است و گوی رادر آن نهاده برافکنند و چون نزدیک بفرود آمدن شود باز سر پهنه را بر او زنند و هم چنین کنند و نگذارند بر زمین آید تا بمقصد برسانند. (...
-
کمربست
لغتنامه دهخدا
کمربست . [ ک َ م َ ب َ ] (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) کمر بستن . (فرهنگ فارسی معین ) : کجا هوش ضحاک بر دست تست گشاد جهان از کمربست تست . فردوسی .و رجوع به کمربستن شود. || (اِ مرکب ) محل بستن کمربند. کمرگاه . (فرهنگ فارسی معین ) : مگر عوج بن عنق که آب...
-
شاهزاده
لغتنامه دهخدا
شاهزاده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) شاهزاد. از نژاد شاه . از نسل شاه . ملک زاده . مرد یا زنی که نسب به شاه برد : بیفتاد از اسپ اندرون شهریاردریغ آن جوان شاهزاده سوار. دقیقی .یکی ترک تیری برو برگشادشد آن خسرو شاهزاده بباد. دقیقی .چنین شهریار ...