کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمرباریک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمرباریک
لغتنامه دهخدا
کمرباریک . [ ک َ م َ ] (ص مرکب ) باریک میان : پیشخدمت کمرباریک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- امثال :ای آقای کمرباریک کوچه روشن کن خانه تاریک ، زنان به مزاح به مردی که در خانه ترشرویی کند و در بیرون خانه گشاده روی و خندان باشد گویند. (امثال و حکم ،...
-
جستوجو در متن
-
مورمیان
لغتنامه دهخدا
مورمیان . (ص مرکب ) باریک میان . (ناظم الاطباء). کمرباریک . لاغرمیان .
-
نازک میان
لغتنامه دهخدا
نازک میان . [ زُ ] (ص مرکب ) کمرباریک . باریک میان . که کمری نازک و لاغر و ظریف دارد. معشوق زیبای کمرباریک : نیست چون نازک میانی در نظر آشفته ام رشته ٔ شیرازه از موی کمر باشد مرا.صائب (از آنندراج ).
-
ستک
لغتنامه دهخدا
ستک . [ س ُ ت ُ ] (اِ) باریکی کمر. || (ص ) کمرباریک . (ناظم الاطباء). لاغرمیان . (آنندراج ).
-
باریک میان کردن
لغتنامه دهخدا
باریک میان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب م ) بیماری یا عارضه ٔ دیگری کسی را کمرباریک و لاغر کردن .
-
خوش کمر
لغتنامه دهخدا
خوش کمر. [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ م َ ] (ص مرکب ) کمرباریک . آنکه کمر نکو دارد.
-
میان لاغر
لغتنامه دهخدا
میان لاغر. [ غ َ ] (ص مرکب ) کمرباریک . کمرلاغر. که کمری باریک و لاغر دارد. (از یادداشت مؤلف ) : همش رنگ و بوی و همش قد و شاخ سواری میان لاغرو برفراخ .فردوسی .
-
نازک کمر
لغتنامه دهخدا
نازک کمر. [ زُ ک َ م َ ] (ص مرکب ) نازک میان . کمرباریک . لاغرمیان . که میانی لاغر و باریک و موزون دارد : پنجه ٔ بهله ٔ نازک کمران با عدم دست و گریبان شده است .صائب (آنندراج ).
-
باریک میان شدن
لغتنامه دهخدا
باریک میان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ل ) لاغرمیان گردیدن . کمرباریک شدن . خَمَص . (منتهی الارب ). ضُمور. (ترجمان القرآن ) (دهار). اضطمار. (تاج المصادر بیهقی ). ضَمر.
-
کوچه روشن کن
لغتنامه دهخدا
کوچه روشن کن . [ چ َ / چ ِ رَ / رُو ش َ ک ُ ] (نف مرکب ) روشن کننده ٔ کوچه .- امثال :ای آقای کمرباریک کوچه روشن کن و خانه تاریک ؛ زنان به مزاح به مردی که در خانه ترشرویی کند و در بیرون خانه گشاده روی و خندان باشد، گویند. (از امثال و حکم ).
-
باریک میان
لغتنامه دهخدا
باریک میان . (ص مرکب ) لاغرمیان . (آنندراج ). کمرباریک . (ناظم الاطباء). آنکه کمر باریک دارد. ظریف قد و متناسب اندام . (دِمزن ). اَخَمص . اَقَّب . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ).اَهیَف . اَهضَم . مخصَّر. ضَمر. (دهار). ضامِرَه . ضامِر. مَهَفهَت ....
-
میان باریک
لغتنامه دهخدا
میان باریک . [ یام ْ ] (ص مرکب ) کمرباریک . که کمری باریک دارد. (از جانداران ). اهضم . اَقَب ّ. اَهیَف . (یادداشت مؤلف ). || (در اشیاء) که وسط آن باریک باشد. که میانه ٔ آن نسبت به دو سوی باریکتر بود. که حجم قسمت وسطای آن از قسمتهای مقدم و مؤخر کمتر...
-
تاجیک
لغتنامه دهخدا
تاجیک . (ص ، اِ) غیر عرب و ترک را تاجیک نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). تازیک وتاژیک ، بر وزن و معنی تاجیک است که غیر عرب و ترک باشد. (برهان ). || عرب زاده ای که در عجم کلان شود. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). فرزند عرب در عجم زاییده و برآمده را نیز گویند. (ب...
-
کمر
لغتنامه دهخدا
کمر. [ ک َ م َ ] (اِ) معروف است که میان باشد. (برهان ). میان را گویند.(فرهنگ رشیدی ). میان . (ناظم الاطباء). ناحیه ای از تنه که از بالا محدود به یک سطح افقی است که از کنار تحتانی دوازدهمین زوج دنده های قفسه ٔ سینه می گذرد و از پایین محدود به سطحی افق...