کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کما آن که پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کماً
لغتنامه دهخدا
کماً. [ ک َم ْ مَن ] (ع ق ) از حیث چندی : فلان از این امر کماً و کیفاً آگاه است .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).و رجوع به کَم ّ شود.- کماً و کیفاً ؛ از حیث چندی و چونی .
-
جستوجو در متن
-
تغاریز
لغتنامه دهخدا
تغاریز. [ ت َ ] (ع اِ) آنچه برگردانیده شود از نهال خرما و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه برگردانیده شود از نهال خرما و جز آن بجای اصلی که در آن کاشته شود و در حدیث آمده : و ینبتون کما تنبت التغاریز. (از اقرب الموارد). و واحد آن تغریز است...
-
عهد ذکری
لغتنامه دهخدا
عهد ذکری . [ ع َ دِ ذِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) این اصطلاح در دستور زبان عرب به «ال » داده شده است هرگاه مصحوب آن ذکری باشد، مانند: «کما أرسلنا اًلی فرعون رسولاً. فعصی فرعون الرسول » ، که «ال » در رسول دوم اشاره به رسول اول است که پیش از آن ذکر شده...
-
کلیکان
لغتنامه دهخدا
کلیکان . [ ک َ ] (اِ) گیاهی باشد به غایت گنده و بدبوی که آن را کمای و گل گنده نیزگویند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کشنج . (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به کُما و کُمای شود.
-
اشیه
لغتنامه دهخدا
اشیه . [ اَش ْ ی َه ْ ] (ع ص ) آنچه در آن رنگهایی مخالف رنگ دیگر اعضا پدید آید. گویند:«ثورٌ اشیه » چنانکه گویند: «فَرَس ٌ ابلق ». و نسبت بدان وَشَوی ّ است . (از المنجد). و در منتهی الارب ذیل شیة آمده است : رنگ اسب و جز آن که مخالف سایر اندام باشد... ...
-
خاصةالشی
لغتنامه دهخدا
خاصةالشی ٔ. [ خاص ْ ص َ تُش ْ ش َی ْءْ ] (ع اِ مرکب )بچیزی اطلاق میشود که هیچگاه بدون شی ٔ دیگری یافته نشود ولی ممکن باشد که آن شی ٔ بدون آن چیز محقق شود. جرجانی در تعریفات آرد: مالایوجد بدون الشی ٔ و الشی ٔ قد یوجد بدونها مثلاً الالف و اللام لایوجدا...
-
شیة
لغتنامه دهخدا
شیة. [ ی َ ] (ع اِ) نشان و رنگ اسب و جز آن که مخالف سایر اندام باشد. ج ، شیات . منه قوله تعالی : لا شیة فیها ؛ ای لیس فیها لون یخالف سائر لونها، و یقال : ثور اَشْیَه ؛ یعنی گاو چپار، کما یقال : فرس ابلق و تیس اذراء. (منتهی الارب ). هر رنگی که مخالف ب...
-
فطر
لغتنامه دهخدا
فطر. [ ف ُ ] (ع اِ) نباتی است سفید بشکل نصف تخم مرغ که منکوس باشد و بی برگ و گل و ساقش بسیار کوتاه و جوف او مملو از صفایح ، و مأکول ، او را به فارسی قارچ [ خوانند ] و فطر و کماءة اسم جنس مأکول و غیرمأکول آنند... (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نوعی ازسما...
-
لعب
لغتنامه دهخدا
لعب . [ ل ِ ] (ع مص ) بازی کردن . لَعْب . لَعِب . تلعاب . (منتهی الارب ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لعب به کسر لام ، مصدر لعب به فتح عین است ، یعنی کرداری از او سر زد که از آن کردار مقصود و منظور درست و صحیحی حاصل نکرد. کما ذکر الراغب و در کشف گ...
-
جدری
لغتنامه دهخدا
جدری . [ ج ُ دَ ] (ع اِ) آبله و چیچک .(ناظم الاطباء). جَدری و جَدَری . (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). ماهه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به جدری شود. فی الحدیث : «الکماةُ جدری الارض » شبهها به لظهورها من بطن الارض کما یظهر الجدری من باطن الجلد و اراد به ...
-
البلاء للولاء
لغتنامه دهخدا
البلاء للولاء. [ اَ ب َ ءُلِل ْ وَ / وِ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) بلاء از آن موالیانست . گویا مأخوذ است از حدیث : ان اﷲ تعالی یجرب عبده بالبلاء کما یجرب احدکم ذهبه بالنار... رجوع به احادیث مثنوی چ فروزانفر ص 54 شود. و این جمله را در مورد تسلیت کسانی گویند...
-
خالصة
لغتنامه دهخدا
خالصة. [ ل ِ ص َ ] (اِخ ) نام کنیزکی سیاه بوده است که یکی از خلفاء او را بسیار گرامی میداشته و بر او زیور و زینت برمی بسته است . شاعری در این باره گفته : لقد ضاع شعری علی بابکم کما ضاع درّ علی خالصه .این شعر به گوش آن خلیفه رسید و امر به احضار آن شاع...
-
گل پر
لغتنامه دهخدا
گل پر. [ گ ُ ل ِ پ َ ] (اِ مرکب ) درختچه ای است زینتی و زیبا که در تهران و شیراز و شهرهای دیگر در باغستانها یافت میشود. گل پر یا درخت پر را به حال وحشی در جنگلهای ارسباران نام برده اند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 262). این درخت در جنگلهای ارسبارا...
-
زجوم
لغتنامه دهخدا
زجوم . [ زَ ] (ع ص ) کمان سست آواز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کمانیست که سست است نالیدن آن . (از ترجمه ٔ قاموس ). کمانی که آواز بلند از آن بر نخیزد، یا کمان سست آواز. ابوحنیفه گوید: کمان حنون ، یعنی دارای ناله ٔ نرم (آهسته ) است . و این هر دو مع...