کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلیات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلیات
لغتنامه دهخدا
کلیات . [ ک ُل ْ ] (ع اِ) ج ِ کُلیَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ کلیة. قلوه ها. گرده ها. کُلی ̍. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کلیة شود.
-
کلیات
لغتنامه دهخدا
کلیات . [ ک ُل ْ لی یا ] (ع اِ) ج ِ کُلّیَّه . چیزهای کلی و همادیان . (ناظم الاطباء). امور کلی . (فرهنگ فارسی معین ). مقابل جزئیات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): نواب و ملازمان او کار شهر می سازند مگر به کلیات که رجوعی به او کنند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو...
-
جستوجو در متن
-
مقلوب گر
لغتنامه دهخدا
مقلوب گر. [ م َ گ َ ] (ص مرکب ) وارونه کار. (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر) : در صورت مات برد می بخشدمقلوب گری چو او که را دیدی .مولوی (کلیات شمس ایضاً).
-
طهارة
لغتنامه دهخدا
طهارة. [ طُ رَ ] (ع اِ) اسم لما یتطهر به من الماء. (کلیات ابی البقاء).
-
جزئیات
لغتنامه دهخدا
جزئیات . [ ج ُ ئی یا ] (ع اِ)ج ِ جزئی . رجوع به جزئی شود. || افراد. مقابل کلیات . مصادیق یک مفهوم کلی . رجوع به جزء شود.
-
کوزه خوردن
لغتنامه دهخدا
کوزه خوردن . [ زَ / زِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کاسه زدن و...، مثلی است که در مورد آزار سخت دیدن و عقاب سخت کشیدن بجزای رنج کم رساندن به کار رود. (کلیات شمس چ فروزانفر جزو هفتم ص 396) : راه زنانیم ما، جامه کنانیم ماگر تو ز مایی بیا کاسه بزن کوزه ...
-
مغمود
لغتنامه دهخدا
مغمود. [ م َ ] (ع ص ) سیف مغمود؛ شمشیر در نیام کرده .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : شمس تبریزی برآر از چاه مغرب مشرقی همچو صبحی کو برآرد خنجر مغمود را.مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 ص 436). || مجازاً پوشیده . (فرهنگ نوادر لغات ، کلیات شم...
-
کهنه اسلام
لغتنامه دهخدا
کهنه اسلام . [ ک ُ ن َ / ن ِ اِ ] (ص مرکب ) کسی که مسلمانیش قدیم باشد. کسی که مسلمان زاده باشد. مقابل نومسلمان . (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات ) : چو دید آن طره ٔ کافر مسلمان شد مسلمانی صلا ای کهنه اسلامان به مهمانی به مهمانی .مولوی (کلی...
-
کهنه گر
لغتنامه دهخدا
کهنه گر. [ ک ُ ن َ / ن ِ گ َ ] (ص مرکب ) آنچه اشیاءرا کهنه و فرسوده کند. کهنه کننده . فرساینده . (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات ) : کهنه گر است این زمان ، عمر ابد مجو در آن مرتع عمر خلد را، خارج این زمانه کن .مولوی (کلیات شمس ایضاً).
-
کور اصلی
لغتنامه دهخدا
کور اصلی . [ رِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کور مادرزاد. (کلیات شمس چ بدیعالزمان فروزانفر ضمیمه ٔ ج 7 ص 405) : هرکه او منکر شود خورشید راکور اصلی را نباشد چاره ای .مولوی (کلیات شمس ).
-
مجادلی
لغتنامه دهخدا
مجادلی . [ م ُ دِ ] (حامص ) حالت و عمل کسی که جدل کند و ستیزه در سخن پیش آرد. (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر) : این خبر و مجادلی ، نیست نشان یکدلی گردن این خبر بزن شحنه ٔ کبریا تویی .مولوی (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس ، ایضاً).
-
مجمده
لغتنامه دهخدا
مجمده . [ م َ م ِ دَ ] (ع اِ) یخدان . (دهار). یخدان . یخچال موضعی که یخ را در آن انبار کنند. (کلیات شمس چ فروزانفر، ج 7، فرهنگ نوادر لغات ) : کی روا دارد خورشید حق گرمی بخش که فسرده شود از مجمده دانشمندی .(کلیات شمس ایضاً).
-
مفسود
لغتنامه دهخدا
مفسود. [ م َ ] (ع ص ) تباه شده . فاسدشده . (از ناظم الاطباء). فاسد. تباه (اسم مفعول از فعل لازم و این کلمه در عربی نیامده است ). (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7، فرهنگ نوادر لغات ) : چو موش جز پی دزدی برون نه ایم از خاک چه برخوریم از آن رفتن کژ مفسود.مولوی...
-
مغرس
لغتنامه دهخدا
مغرس . [ م ُ غ َرْ رَ ] (ع ص ) در زمین نشانده . (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر).- مغرس کردن ؛ نشاندن . کاشتن : ما آن نهاله را که بر و میوه اش جفاست در تیره خاک حرص مغرس نمی کنیم .مولوی (از فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر).